پر میکشم از پنجره ی خواب تو تا تو
شنبه, ۲۰ دی ۱۳۹۳، ۱۰:۵۹ ب.ظ
پر میکشم از پنجره ی خواب تو تا تو
هر شب من و دیدار در این پنجره با تو
از خستگی روز همین خواب پراز راز
کافی است مرا ای همه ی خواسته ها تو
دیشب من و تو بسته ی این خاک نبودیم
من یکسره آتش، همه ذرات هوا تو
بیدارم اگر دغدغه ی روز نمیکرد
با آتشمان سوخته بودی همه را تو
پژواک خودم بودم و خود را نشنیدم
ای هرچه صدا هرچه صدا هرچه صدا تو
آزادگی و شیفتگی مرز ندارد
حتی شده ای از خودت آزاد و رها تو
بامرگ و یا شعبده بازان سیاست؟
دیگر نه و هرگز نه، که یا مرگ که یا تو
وقتی همه جا از غزل من سخنی هست
یعنی همه جا تو همه جا تو همه جا تو
پاسخ بده از این همه مخلوق چرا من؟
تا شرح دهم از همه ی خلق چرا تو
محمدعلی بهمنی
۹۳/۱۰/۲۰