پس از لبخند تلخم از غمِ پیدا چه خواهم گفت
يكشنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۱۵ ب.ظ
پس از لبخند تلخم از غمِ پیدا چه خواهم گفت
اگر پنهان کنم امروز را..فردا چه خواهم گفت
من از سوز هزاران ساله می آیم نمی دانم
برای هُرم آغوش تو از سرما چه خواهم گفت
بلندی های این دنیا برایت بس که کوتاه اند
نمی دانم میان مویت از یلدا چه خواهم گفت
به خوابی می زنم خود را که آن سویش خود مرگ است
تو را در خواب اگر دیدم به این رؤیا چه خواهم گفت؟
شبیه رود سرشار از خس و خاشاک در فکرم
که در چشم زلالی های یک دریا چه خواهم گفت
مرور بی کسی هایم موازی می شود با تو
من از تنهایی ام با یک زنِ تنها چه خواهم گفت
■
عذابم می دهد فکر پدر بودن در آینده
نمی دانم که من در پاسخ "باباااا" چه خواهم گفت..
.
محمد شریف
۹۵/۰۵/۱۷