هم‌قافیه با باران

پشت بام خانه ات را چون کبوتر می شناسم

دوشنبه, ۵ مهر ۱۳۹۵، ۰۳:۳۲ ب.ظ

پشت بام خانه ات را چون کبوتر می شناسم
از خودت حتی تو را ای عشق بهتر می شناسم
 
من تو را بعد از نبرد ای مرد! با صد زخم کاری
زان گروه رفته در سوراخ سنگر می شناسم !

یک سر و گردن بلند اندر میان دوستانی
من تو را از دور هم هان ای صنوبر! می شناسم

گرچه بختت همچو من در کیسه مفرغ پسندید
هان مشو دلگیر مفرغ را هم از زر می شناسم

همچنانت با همان رفتار ای مرغ خوش آوا!
زین کلاغان به خود بربسته زیور می شناسم !

کشتی شعر این زمان در ورطه افتاده ست اما
من تو را ای مرد! ای افکنده لنگر! می شناسم

نه تو را از رو به رو با جای مهری پینه بسته
من تو را از پشت سر، با زخم خنجر می شناسم !

من پس از تو در همین شهری که هیچت آشنا نیست
مردمانی ناگهان با تو برادر می شناسم !

پشت بام خانه ات را چون کبوترآه، اما...
من تو را ای چیز دیگر! جور دیگر می شناسم

حسین جنتی

۹۵/۰۷/۰۵
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران