پشت خرمنهای گندم، لای بازوهای بید
شنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۵، ۰۴:۲۹ ب.ظ
پشت خرمنهای گندم،
لای بازوهای بید
آفتاب زرد، کمکم رو نهفت.
بر سر گیسوی گندمزارها
بوسهی بدرود تابستان شکفت.
▫️
از تو بود ای چشمهی جوشان تابستان گرم
گر به هر سو،
خوشهها جوشید و خرمنها رسید
از تو بود از گرمی آغوش تو
هرگلی خندید و هر برگی دمید...
▫️
این همه شهد و شکر از سینهی پرشور توست
در دل ذرات هستی نور توست
مستی ما از طلایی خوشهی انگور توست...
راستی را، بوسهی تو،
بوسهی بدرود بود؟
بسته شد آغوش تابستان؟
خدایا، زود بود!
فریدون مشیری
۹۵/۰۷/۱۷