پنهان شدم شبانه پسِ در یواشکی
پنجشنبه, ۲ مهر ۱۳۹۴، ۰۷:۱۴ ب.ظ
پنهان شدم شبانه پسِ در یواشکی
تا بوسه گیرم از لبِ دلبر یواشکی
میخواستم همینکه عیان شد کنارِ در
بازوش گیرم از عقبِ سر یواشکی
بوسم لبش به شوق و بگویم: «عزیز من
قلبم شده برای تو پنچر یواشکی»
با هم رویم جانب یک محضر و شویم
آنجا به میمنت زن و شوهر یواشکی...
چشمم ز عشق بسته شد و با امید وصل
رفتم ز جای خویش جلوتر یواشکی
برجستم و گرفتمش اندر سکوتِ شب
با صد هزار وسوسه در سر یواشکی
دست مرا گرفت و چو دروازهبانِ تیم
محکم لگد بِزَد سرِ لمبر یواشکی
تا ضربهای به من زد آن مردِ نرّهغول
رفتم به آسمان چو کبوتر یواشکی
وقتی که آمدم به زمین، زود پا شدم
گفتم به آن جوانِ قوی: «خر»... یواشکی
عمران صلاحی
۹۴/۰۷/۰۲