پژمرده قلبم از غم بی همزبانی
جمعه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۸:۲۷ ب.ظ
پژمرده قلبم از غم بی همزبانی
مانند این گل های بی رنگ خزانی
روح من از بی همزبانی در عذاب است
بی همزبانی، آوخ از بی همزبانی!
هرجا که بینم مرغکان را شاد و خندان
آید به یادم اَندُه بی آشیانی
جان و جوانی را به راه عشق دادم
دادم، ولیکن رایگانی، رایگانی
هرجا جوانان را به هم دمساز بینم
با ناله می گویم: دریغا از جوانی
من هم جوانم، دل به دنیا دارم، آخر
تا کی نشینم با غم بی خانمانی؟!
دارم دلی سرگشته و آشفته لیکن
تابد بر او خورشید عشقی آسمانی
دارم دلی دیوانه اما آرزومند
در او فروغ آرزویی جاودانی
ای آرزوی دل به جانم رحمت آور
دیگر ندارم طاقت نامهربانی...
ای دلبر من! هیچ می دانی هرگز
رنگی ندارد بی تو روی زندگانی؟!
جانا چه خوش بی مهربانی هر دو سر بی
زیرا که یک سر مهربانی دردسر بی
مهدی اخوان ثالث
۹۵/۰۲/۳۱