هم‌قافیه با باران

پیشتر عاشق ِکسی بودم ، دختری اهل ِ این حوالی بود

نه مدل، نه ستاره، نه مانکن، ساده اما عجیب عالی بود 


مثل ِقالیچه‌ی پرنده مدام، از خوشی توی ابرها بودم

روزهایـــم ستاره باران و رنگ ِ شبهام پرتقالــی بود


من به پاییز فکر می‌کردم ، زیر چتــری که مشترک می‌شد

شعر از لای دفترم می‌ریخت ، دست ِجیبم اگرچه خالی بود


شعـر در من شبیـه یک چشمه ، بی‌توقف مدام می‌جوشید

مملکت رنگ و بوی دیگر داشت، مملکت غرق ِخشکسالی بود


کار ، کم کم رقیب ِ شعـــرم شد تا که از هفت خوان عبور کنم

خوان ِ هفتم نگاه ِ او بـــود و اولـی ، مشکلات ِمالـــــی بود


ناگهان دیر شد، چه زود و چه بد، به همین سادگی و تلخی رفت

بعد من ماندم و دلــی مبهوت ، ظاهرا وقت ِ ماستمالی بود 


پیش ِیک مرد ِمردتر از من ، در لباس ِعروس می‌خندید

مثل بخت ِ بد ِ نداشته‌ام ، رنگ ِماشینشان ذغالی بود 


مادرم از مخاطب ِ غائب ، صبح تا شب سوال می‌پرسد

من صریحا دروغ می گویم : بانوی شعرها خیالی بود... 


سجاد رشیدی پور

۹۳/۰۸/۱۸
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران