پیش از آنی که به یک شعله بسوزانمشان
يكشنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۳، ۱۰:۱۸ ب.ظ
پیش از آنی که به یک شعله بسوزانمشان
باز هم گوش سپردم به صدای غمشان
هر غزل گر چه خود از دردی و داغی میسوخت
دیدنی داشت ولی سوختن با همشان
گفتی از خستهترین حنجرهها میآمد
بغضشان، شیونشان، ضجهی زیر و بمشان
نه شنیدی و مباد آنکه ببینی روزی
ماتمی را که به جان داشتم از ماتمشان
زخمها خیرهتر از چشم تو را میجستند
تو نبودی که به حرفی بزنی مرهمشان
این غزلها همه جانپاره ی دنیای مناند
لیک با این همه از بهر تو میخواهمشان
گر ندارند زبانی که تو را شاد کنند
بی صدا باد دگر زمزمهی مبهمشان
فکر نفرین به تو در ذهن غزلهایم بود
که دگر تاب نیاوردم و سوزاندمشان
محمد علی بهمنی
۹۳/۱۱/۱۲