چشمِ سبزِ گهرش دامنِ پر موجِ برش
پنجشنبه, ۳ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۲۲ ب.ظ
چشمِ سبزِ گهرش دامنِ پر موجِ برش
چون خلیج وطنم باشد و بحرِ خزرش
شده در جنگلِ وارونه پریوش پنهان
مویِ او ریخته انبوه به دورِ کمرش
شده در جنگل مو موی میانش گم و من
مو به مو گشته ام و هیچ ندیدم اثرش
مردُمِ چشم به یک جلوه بیارد ایمان
گر شود چاکِ گریبانِ تو شقّ القمرش
آن که خون کرد دلِ دخترکان را روزی
می شود دخترِ او مایۀ خونِ جگرش
باغبان گفت که برگردد اگر بختِ درخت
می شود شاخۀ او دسته برای تبرش
چه کند گر ندرد سینۀ خود را رستم
گر که فرماندۀ دشمن شده باشد پسرش
آنکه نفرین بکنندش دگران با دلِ پر
مثلِ یک بمب صدا می کند آخر خبرش
چه کند طفلِ یتیمی که شبِ جمعه دهد
شوهرِ مادرِ او فحش به روحِ پدرش
ارسلان باش و میندیش ز فولادزره
چنگ مردی بزن و تیغ بگیر از کمرش
غلامعباس سعیدی
۹۶/۰۱/۰۳