چشم مستت چه کند با من بیمار امشب
پنجشنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۴۳ ب.ظ
چشم مستت چه کند با من بیمار امشب آخر ای اشک دل سوخته ام را مددی بیش از این مرغ سحر خون به دل ریش مکن سیل اشکم همه دفترچه ی ایام بشست بودم امید چو آیی به سرم سایه مهر بسته شد هر در امید به هر جا که زدیم محتسب خوش دل از آن است که یکباره زدند رهی معیری
این دل تنگ من و این تن بیمار امشب
که به جز ناله مرا نیست پرستار امشب
که به کنج قفسم چون تو گرفتار امشب
نرود نقش تو از پرده ی پندار امشب
آفتابی شود از سایه, پدیدار امشب
چاره جویی کنم از خانه خمار امشب
کوس رسوایی ما بر سر بازار امشب
۹۴/۰۳/۲۸