هم‌قافیه با باران

چشم ها پلک به هم بسته بر این منظره ها

چهارشنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۶، ۰۶:۱۶ ب.ظ

چشم ها پلک به هم بسته بر این منظرها
گریه کردند بر این واقعه، حتی سرها

حضرت سنگ صبور! آه بکش، نفرین کن
که کشیدند ز سرها همه ی معجرها

چشم نرگس به شقایق نگران از سر نِی
چشم زینب نگران است، خدا!... دخترها!!

شادی و هلهله ها می رسد از دور به گوش
دف زنانند زنان با بَزک و زیورها

دیروقتی ست در این شهر نشستند به راه
کینه داران حنین و جمل و خیبرها

والی ِ شهر کمر بسته به آزار شما
مستِ خالی شدن و پر شدن ساغرها

گاه و بیگاه می افتد سری از نِی به زمین
پیش چشمان مصیبت زده ی خواهرها

کوچه جایی ست که سر می شکند دیوارش
سنگ و پیشانی ها از سر بام و درها

الامان از دل داغ تو و «ألشّام ٲلشّام...»
بدترین حادثه در زمره ی دردآورها

خطبه ای سر بده با شیوه ی شهرآشوبی
که بریزد به هم این هیمنه ی کافرها

کربلای تو و میدان نبردت اینجاست
ذوالفقارت سخن و معرکه ات منبرها

با «غُل جامعه» بر گردن و باری بر دوش
محشری تازه به پا کردی از آن محشرها

نفس ریخته بر حنجره ی عشق تویی
شور و حالی بده بر پیکره ی باورها

پرده از راز شکوفایی این خون بردار
که جز این نیست در اندیشه ی پیغمبرها

عبدالرضا کوهمال جهرمی

۹۶/۰۱/۰۹
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران