چند ماهی بود شعری بر لبم جاری نمیشد
چهارشنبه, ۲۶ شهریور ۱۳۹۳، ۰۱:۵۲ ب.ظ
چند ماهی بود شعری بر لبم جاری نمیشد
یک دو بیتی گفتم اما سست با اکراه گفتم
امشب از یمن نگاهت، ای نگاهت باغ رویش
یک رباعی، یک قصیده، یک غزل دلخواه گفتم
شاد در ایوان نشستم با تو در مهتاب، بیتاب
چند بیتی مثنوی هم زیر نور ماه گفتم
نیمهشب شد شببهخیری گفتم و اشکی فشاندم
وقت رفتن یک غزل هم با ردیف آه گفتم
بازمیگشتم به خانه مست از افسون شعرت
مستزادی عاشقانه در میان راه گفتم
قطعهای را هم که میخوانی همان شب مست و بیخود
خواب بودم، خواب میدیدم تو را ناگاه گفتم
مرتضی امیری اسفندقه
۹۳/۰۶/۲۶