هم‌قافیه با باران

چه شد چه شد که زمین و زمان در آتش سوخت

چهارشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۶، ۰۷:۴۰ ب.ظ

چه شد چه شد که زمین و زمان در آتش سوخت
که بام خاطره ها ناگهان در آتش سوخت

به آبیاری گل های تشنه آمده بود
شراره خیمه زد و باغبان در آتش سوخت

میان آتش و خون بانگ یاعلی برخاست
صلات ظهر صدای اذان در آتش سوخت

از این بلا نه فقط سوخت جان مردم شهر
که جان سوختگان جهان در آتش سوخت

به ابر گفت ببار و به برف گفت بموی
گمان کنم جگر آسمان در آتش سوخت

بگو سیاه بپوشد بهار از این ماتم
لباس عید همه کودکان در آتش سوخت

چه درد و داغی از این درد و داغ بالاتر
ببین فرشته آتش نشان در آتش سوخت

پی نشاندن این درد و داغ طاقت سوز
هزار قافله اشک روان در آتش سوخت

بس است ،روضه آتش  دگر مخوان شاعر
که خیمه خیمه دل عاشقان در آتش سوخت...

سعید بیابانکی

۹۶/۰۱/۲۳
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران