هم‌قافیه با باران

چه میشود که خیال سفر نداشته باشد؟

چهارشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۶، ۱۰:۲۲ ب.ظ

چه میشود که خیال سفر نداشته باشد؟
فقط همین و ازاین بیشتر نداشته باشد!

نگاه کرد به آیینه و دوباره به خود گفت
که کاش هیچ زنی چشم تر نداشته باشد!

-چقدر حسرت و غصه؟ چقدر فکر و خیالش؟
چقدر گریه کنی، او خبر نداشته باشد؟

نگاه کرد به عکسش: - عجیب نیست که این زن،
میان آینه چشم ازتو بر نداشته باشد؟

چطور اینهمه تو منحصر به فرد شدی که
جهان شبیه تورا یک نفر نداشته باشد؟!

چه دارد این زن وقتی جهان نشسته به پایش
ولی نگاه تو را پشت سر نداشته باشد!

گذاشت خودکارش را کناری و به خودش گفت:
-چقدر شعر بگویی اثر نداشته باشد!

چقدر از حالش توی قاب عکس بپرسی
و یک جواب کم و مختصر نداشته باشد؟

به خود همیشه بگویی که دوست دارد ات ...اما
خودت دوباره بپرسی ، "اگر نداشته باشد"؟

شنید زمزمه ای را: دوباره دل بده دختر!
نمیشود که کسی همسفر نداشته باشد

بگیر برق لبت را.. بگیر و پر بزن از نو
نخواه قلب اسیر تو پرنداشته باشد
.......
نگاه کرد دوباره به عکس و زیر لبش گفت:
_خداکند که مسیرش خطر نداشته باشد

گذاشت برق لبش را کنار آینه و رفت
_اسیرعشق تو بهتر که پر نداشته باشد!

رویا باقری

۹۶/۰۱/۳۰
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران