چون رودِ به مرداب بدل گشته، خموشم
جمعه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۵، ۰۷:۰۶ ب.ظ
چون رودِ به مرداب بدل گشته، خموشم
بگذار کمی بیشتر از این بخروشم
بیگانه ی آن چشمم و نامحرم آن گوش
نه مستحق شعرم و نه جای سروشم
بی فایده چون توی تنور تو بسوزم
بی حوصله چون روی اجاق تو بجوشم
من پیرهنم پاره شده از تو چه پنهان
درمانده که در قصر عزیزان چه بپوشم
هم رومی ام و فاتح میدان نبردم
هم زنگی ام و پیش همه حلقه به گوشم
سنگین شده ام با تو؟ چه حرفی ست چه حرفی ست
من بار غم هر دو جهان است به دوشم
غوغای کلاغ و خبر تلخ زیادست
یک چای بده آخر این قصه بنوشم
آرش پورعلیزاده
۹۵/۰۱/۱۳