چو رنگِ روز می پرد ، چو شب ز راه می رسد
جمعه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۴۷ ق.ظ
چو رنگِ روز می پرد ، چو شب ز راه می رسد
چه ناله ها که از زمین ، به گوش ماه می رسد
ز نوشخندِ صبحدم ، فریبِ روز خوش مخور
که چشم تا به هم زنی ، شبِ سیاه می رسد
سرت به سنگ چون خورَد،ز خوابِ جهل می جهی
رهِ درست ، پیش پا ز اشتباه می رسد
گذشت آنکه داشتم ز چرخ چشم مرحمت
ز دادرس کنون ستم به دادخواه می رسد
پرنده ای که آشیان به خود رهش نمی دهد
چگونه زیر آسمان به سرپناه می رسد
ز باغ می روم برون ، به دست و دامن تهی
به دیگران وصال گل ، به ما نگاه می رسد
به سفره خانه ی کرم ، حدیثِ نیک و بد مکن
که آب ، پیشتر ز گل ، به صد گیاه می رسد
ز راه و چاه آگهم ، فغان ز بختِ گمرهم
که پا به راه می نهم ، ولی به چاه می رسد
محمّد قهرمان
چه ناله ها که از زمین ، به گوش ماه می رسد
ز نوشخندِ صبحدم ، فریبِ روز خوش مخور
که چشم تا به هم زنی ، شبِ سیاه می رسد
سرت به سنگ چون خورَد،ز خوابِ جهل می جهی
رهِ درست ، پیش پا ز اشتباه می رسد
گذشت آنکه داشتم ز چرخ چشم مرحمت
ز دادرس کنون ستم به دادخواه می رسد
پرنده ای که آشیان به خود رهش نمی دهد
چگونه زیر آسمان به سرپناه می رسد
ز باغ می روم برون ، به دست و دامن تهی
به دیگران وصال گل ، به ما نگاه می رسد
به سفره خانه ی کرم ، حدیثِ نیک و بد مکن
که آب ، پیشتر ز گل ، به صد گیاه می رسد
ز راه و چاه آگهم ، فغان ز بختِ گمرهم
که پا به راه می نهم ، ولی به چاه می رسد
محمّد قهرمان
۹۵/۰۳/۲۸