هم‌قافیه با باران

چو غلام آفتابم، هم از آفتاب گویم،

پنجشنبه, ۸ مهر ۱۳۹۵، ۰۹:۴۳ ب.ظ

چو غلام آفتابم، هم از آفتاب گویم،
نه شبم نه شب پرستم، که حدیث خواب گویم؛

چو رسول آفتابم، به طریق ترجمانی،
به خفا از او بپرسم، به شما جواب گویم؛

به قدم چو آفتابم، به خرابه‌ها بتابم،
بگریزم از عمارت، سخن خراب گویم...

به سر درخت مانم، که ز اصل دور گشتم،
به میانه قشورم، همه از لباب گویم...

من اگر چه سیب شیبم، ز درخت بس بلندم،
من اگر خراب و مستم، سخن ثواب گویم؛

چو دلم ز خاک کویش، بکشیده است بویش،
خجلم ز خاک کویش، که حدیث آب گویم...

بگشا نقاب از رخ، که رخ تو است فرخ،
تو روا مبین که با تو، ز پس نقاب گویم...

چو دلت چو سنگ باشد، پر از آتشم چو آهن،
تو چو لطف شیشه گیری؛ قدح و شراب گویم...

ز جبین زعفرانی، کر و فر لاله گویم،
به دو چشم ناودانی، صفت سحاب گویم...

چو ز آفتاب زادم، به خدا که کیقبادم؛
نه به شب طلوع سازم، نه ز ماهتاب گویم...

اگرم حسود پرسد، دل من ز شکر ترسد،
به شکایت اندرآیم، غم اضطراب گویم...

بر رافضی چگونه، ز بنی قحافه لافم؛
بر خارجی چگونه، غم بوتراب گویم؟

چو رباب از او بنالد، چو کمانچه رو درافتم،
چو خطیب خطبه خواند، من از آن خطاب گویم...

به زبان خموش کردم، که دل کباب دارم؛
دل تو بسوزد ار من، ز دل کباب گویم...

مولانا

۹۵/۰۷/۰۸
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران