چیزی نمی فهمم، هنوز از عشق داغم
جمعه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۵، ۰۲:۵۷ ب.ظ
چیزی نمی فهمم، هنوز از عشق داغم
حرفی بزن، خاموش خواهد شد اجاقم
در شهر دنبال کسی دیگر نگردید
من می روم ای دیو و ددها با چراغم
چون رودهای رو به دریا سر بهزیرم
ازچشمِیارافتادهای چون اتفاقم
افتاده اسمِ کوچکِ تو از دهانم
من قهرمانِ قصة روباه و زاغم
از ماهیانِ برکه دل بردن چه حاصل؟
چیزی نمیگویند وقتی در محاقم
ای مرگ! تنها با تو باید زندگی کرد
آغوش واکن که سراپا اشتیاقم
هرچند من آبانیام نامهربانها!
اردیبهشتی، مرگ میآید سراغم
آرش پورعلیزاده
۹۵/۰۱/۱۳