هم‌قافیه با باران

کدخدای روستای ما بلای روستاست

پنجشنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۴، ۰۶:۳۰ ب.ظ

کدخدای روستای ما بلای روستاست
مردک بی جنبه می گوید خدای روستاست

نقشه های رنگ رنگی بر زبان دارد ولی
در دل او نقشه ی جغرافیای روستاست

چشمه و کاریز را دیشب به نام خویش کرد
ملک طلقش ابتدا تا انتهای روستاست

هیچ کس بی رخصت او بر نمی آرد نفس
صاحب هرچیز و کس حتّی هوای روستاست

برف و باران هرچه می بارد برای کدخداست
سیل و سرما هرچه می آید برای روستاست

دیگر آن گلهای وحشی را نمی بیند کسی
تا مترسکهای وحشی هرکجای روستاست

دختران گلپر و پاکیزه رو را خون دل
از پسرهای زمخت و بی وفای روستاست

ارسلانی کو، اسیر دیو پولادین زره
دختر پاکیزه و فرّخ لقای روستاست

تا لباس همت مردان ز ترس کدخدا
مثل گندمزارهای نخ نمای روستاست-

کدخدا در دل نوازد داردار و داردار
مرده از آهنگ او تن تن تنای روستاست

مشکل از نذر و نیاز و آه و واویلا گذشت
همتی قدر نخود مشکل گشای روستاست

هست در این روستا درویش پاکی مرد دین
مرد دینی کآبروی مردهای روستاست

این گل مولا، سرش سبز و زبانش سرخ باد،
خسته و پژمرده دل از کدخدای روستاست

 
غلامعباس سعیدی

۹۴/۰۵/۲۹
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران