هم‌قافیه با باران

کرد سودا آسمان سیر این دل دیوانه را

سه شنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۵، ۱۰:۵۱ ب.ظ

کرد سودا آسمان سیر این دل دیوانه را
سوختن شد باعث نشو و نما این دانه را

محو شد در حسن آن کان ملاحت، دیده ها
از زمین شور، بیرون شد نباشد دانه را

عشق سازد حسن عالمسوز را در خون دلیر
ذوالفقار شمع باشد بال و پر پروانه را

می شود در ساغر مخمور، می آب حیات
عاشقان دانند قدر جلوه مستانه را

نیست پروا سیل بی زنهار را از کوچه بند
می گشاید زور می آخر در میخانه را

بس که دیدم کجروی از راست طبعان جهان
گردش گردون شمارم گردش پیمانه را

مصرف بیهوشدارو نیست مغز غافلان
پیش خواب آلودگان کوته کن این افسانه را

تا مگر ذکر مرا کیفیتی پیدا شود
از گل پیمانه سازم سبحه صد دانه را

یافت مژگان من از نور سحرخیزی فروغ
زلف شب سرپنجه خورشید کرد این شانه را

می گرفتم پیش ازین از دست ساقی می به ناز
این زمان از دور می بوسم لب پیمانه را

در ترازوی قیامت نیست صائب سنگ کم
عشق در یک پله دارد کعبه و بتخانه را

صائب تبریزی

۹۵/۰۶/۳۰
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران