کسی هرگز ندید اشک مرا حتی خودم، یک مرد
پنجشنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۱۵ ب.ظ
کسی هرگز ندید اشک مرا حتی خودم، یک مرد
تمام گریه هایش را به باران هدیه خواهد کرد
.
غرورم را به زیر پای خود له کرد آن وقتی
که با اصرار می گفتم :نرو عمرم...نرو برگرد
.
به قدری ماجرای رفتنش تلخ و غم انگیز است
اگر یک کوه باشد جای من جان می دهد از درد!
.
و با هر یک قدم دوریِ از هم، تازه فهمیدم
که دنیایم چه اندازه بلا را بر سرم آورد
.
منم آن مرد مغروری که دور از چشم خود حتی
تمام گریه هایش را به باران هدیه خواهد کرد
.
فرزاد نظافتی
۹۴/۰۵/۲۹