کنج خرابه بغض گلویش گرفت و گفت:
سه شنبه, ۶ آبان ۱۳۹۳، ۱۱:۴۳ ق.ظ
کنج خرابه بغض گلویش گرفت و گفت:
این اوج غربتم همه اش نذر تو حسین
مویم به یاد زلف تو بابا سپید شد
غرق شباهتم... همه اش نذر تو حسین
هر ضلع و هر وجب ز تنم درد می کند
دردِ مساحتم همه اش نذر تو حسین
لکنت زبان گرفته ام از بعدِ... بگذریم
اصلا فصاحتم همه اش نذر تو حسین
گفتم گله کنم ز تو اشکم امان نداد
خوردم شکایتم... همه اش نذر تو حسین
* اگر نام شاعر را می دانید به ما اطلاع دهید. با تشکر
۹۳/۰۸/۰۶