کُنون پرنده ی تو ـ آن فسرده در پاییزــ
شنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۵، ۰۱:۱۱ ب.ظ
کُنون پرنده ی تو ـ آن فسرده در پاییزــ
به معجزه ی تو بهارین شده ست و شورانگیز
بسا شگفت که ظرفیّتِ بهارم بود
منی که زیسته بودم مُدام در پاییز
شده است از تو و حجمِ متین تو پُربار
کنون نه تنها بیداری ام، که خوابم نیز!
چگونه من نکنم میل بوسه در تو، تویی
که بشکنی ز خدا نیز شیشه ی پرهیز
هراس نیست مرا تا تو در کنار منی
بگو تمامِ جهانم زند صَلای ستیز
شکسته ام از پسِ خود تمامِ پُل ها را
من از تو باز نمی گردم ای دیار عزیز
حسین منزوى
۹۵/۰۷/۱۰