گاه یک سلسله ویران شده از آتش آه
دوشنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۵، ۱۰:۲۹ ب.ظ
گاه یک سلسله ویران شده از آتش آه
گاه یک کوه بهم می خورد از یک پر کاه
آه از احساس زلیخا که نفهمید چطور
یوسف از چاه درآمد خودش افتاد به چاه
هر چه در سینه نگه داشته باشی یک عمر
می رود از کف تو گاه به یک لحظه نگاه
بغض من خسته شدی بس که معطل ماندی
من کویرم خبری نیست برو از سر راه
شب ما ابری و بی ماه خدا می داند
برساند چه کسی بوسه ی مرداب به ماه
سجده کن سجده اگر هر چه گنه کار تری
مستجاب الدعوات است دل غرق گناه
علی نیاکوئی لنگرودی
۹۵/۰۱/۱۶