هم‌قافیه با باران

گرم بازآمدی محبوبِ سیمْ اندامِ سنگین دل

يكشنبه, ۷ آذر ۱۳۹۵، ۰۴:۱۰ ق.ظ
گرم بازآمدی محبوبِ سیمْ اندامِ سنگین دل
گُل از خارم برآوردی و خار از پا و پا از گِل

 اَیا بادِ سحرگاهی گر این شبْ روز می‌خواهی
از آن خورشیدِ خَرگاهی برافکن دامن محمل

 گر او سرپنجه بگشاید که: «عاشق می‌کشم» شاید
هزارش صید پیش آید به خون خویشْ مستعجل

 گروهی همنشین من خلاف عقل و دین من
بگیرند آستین من که: «دست از دامنش بگسل»

ملامتگوی عاشق را چه گوید مردم دانا؟
که حال غرقه در دریا نداند خفته بر ساحل

 به خونم گر بیالاید دو دست نازنین شاید
نه قتلم خوش همی‌آید که دست و پنجه قاتل

 گر عاقل بود داند که مجنون صبر نتواند
شتر جایی بخواباند که لیلی را بود منزل

 ز عقل اندیشه‌ها زاید که مردم را بفرساید
گرت آسودگی باید برو عاشق شو ای عاقل

مرا تا پای می‌پوید طریق وصل می‌جوید
بهل تا عقل می‌گوید: «زهی سودای بی‌حاصل»

عجایبْ‌نقش‌ها بینی خلافِ رومی و چینی
اگر با دوست بنشینی ز دنیا و‌آخرت غافل

 در این معنی سخن باید که جز سعدی نیاراید
که هرچَ از جان برون آید نشیند لاجرم بر دل

سعدی
۹۵/۰۹/۰۷
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران