هم‌قافیه با باران

گرچه می‌دانم دلم از عشق، ناخشنود نیست

دوشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۹:۵۵ ب.ظ

گرچه می‌دانم دلم از عشق، ناخشنود نیست
عشق، جز درد ِعمیق و زخم ِبی‌‎بهبود نیست

عشق؛ دنیایی که هرکس آمد و گفتش درود
دیگرش -جز مرگ- هرگز فرصت ِبدرود نیست

شادمانی را گرفت از من، بجایش شعر داد
شعر، آری شعر، سودایی که هیچش سود نیست

شعر می‌گویم مگر یادم بماند زنده‎‌ام
رود هم روزی اگر از پا نِشیند، رود نیست

ناگهان یک شب سراغم آمد و با خنده گفت:
«نوشداروی توام» با طعنه گفتم: «زود نیست؟!»

دیر شد، در من اگر هم شور و شوقی بود، مُرد
دیر شد، این مرد، آن مردی که سابق بود، نیست...

سجاد رشیدی پور

۹۵/۰۲/۲۰
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران