گریه ام در حرم از روی پریشانی نیست
سه شنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۵۰ ب.ظ
گریه ام در حرم از روی پریشانی نیست
که پریشانی از آداب مسلمانی نیست
در طوافند چنان موج کبوترهایت
که در این سلسله انگار پریشانی نیست
دست خالی ست کسی که به حرم می آید
اول صحن نیازی به نگهبانی نیست
عربی آمده پابوس تو و می دانم
همه ی حسرتش این است که ایرانی نیست
شمس تبریز، مراد دل مولاناهاست
در دل ما که به جز شمس خراسانی نیست
گریه کردم که بدانند همه، از من و تو
هیچ یک اهل نظربازی پنهانی نیست
یک نفر بین من و توست که نامش عشق است
مگر او اهل گذر باشد و می دانی... نیست
محمدحسین ملکیان
۹۵/۰۵/۲۶