گفته بودم باز میآیید، آمدید آخر پرستوها (ماهیان دست بسته)
يكشنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۲۸ ب.ظ
گفته بودم باز میآیید، آمدید آخر پرستوها آمدید از دور دست اما، خسته و پرپر پرستوها کوچه در کوچه تمام شهر، کوچتان را حجله میبندد باز هم رودی پر از پرواز میشود بر شانهام جاری بالهاتان بسته بود اما خطشکن بودید و دریا دل تشنهام، دلواپسم، تنها، خسته از تکرار ماندنها سید حبیب نظاری
میرسد از دوردست اما، دستهای دیگر پرستوها
باز هم گم میکند چشمم، آسمان را در پرستوها
من ولی با دستهای باز... با نگاهی تر... پرستوها
از شما امروز میخواهم فرصتی دیگر پرستوها
*
نامتان را شیونی کردم، گر چه میدانم که میریزد
زیر آوار غزلهایم، شانهی دفتر پ ر س ت و ه ا
۹۴/۰۳/۳۱