هم‌قافیه با باران

گفته بودی که به چشمان تو دعوت دارم

سه شنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۱۲ ب.ظ
گفته بودی که به چشمان تو دعوت دارم
من به این وعده ی خرمن زده عادت دارم
 
قصه ی سنگ بزرگ است و حدیث نزدن
ور نه سر را هدف سنگ ارادت دارم
 
گرچه دانم نشود لیک به سر آمده ام
حرم چشم تورا میل زیارت دارم

بی گمان نهرعسل ریخته در دیده ی تو
که به زبور عسل حس حسادت دارم

یا بهاری ست که در آینه چادر زده است
که چنین با نگه ت شوق  وطراوت دارم
 
عاشقی معرکه ی تهمت و بد عهدی هاست
همچو نی ازغمِ عشقِ تو شکایت دارم

آنقدر پشت درَت دست تمنا زده ام
که به مهمانِ غمِ هجر تو شهرت دارم
 
گه برانی که میا ،وعده ی ما وقت دگر
گه بگویی که غمِ تیر ملامت دارم
 
تا خدا حق مرا از تو بگیرد هرشب
بر لب از مصحف دل شکوه تلاوت دارم
 
%D.7.:8� من خسته ی محنت زده ثابت قدمی ست
تا ابد در قفست قصد اسارت دارم

مرتضی برخورداری
۹۵/۰۲/۰۷
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران