هم‌قافیه با باران

گفتی که میبوسم تو را ، گفتم تمنا میکنم

سه شنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۴، ۰۹:۱۶ ق.ظ
گفتی که میبوسم تو را ، گفتم تمنا میکنم
گفتی که گر بیند کسی ؟ ، گفتم که حاشا میکنم

گفتی ز بخت بد اگر ، ناگه رقیب آید ز در
گفتم که با افسونگری ، او را ز سر وا میکنم

گفتی که تلخی های من گر ناگوار افتد مرا ؟
گفتم که با نوش ِ لبم ، آن را گوارا میکنم

گفتی چه میبینی بگو ، در چشم چون آیینه ام؟
گفتم که من خود را در او ، عریان تماشا میکنم

گفتی که از بی طاقتی ، دل قصد یغما میکند
گفتم که با یغماگران ، باری مدارا میکنم

گفتی که پیوند تو را با نقد هستی میخرم
گفتم که ارزان تر از این من با تو سودا میکنم

گفتی اگر از کوی خود ، روزی تو را گویم برو ؟
گفتم که صد سال دگر ، امروز و فردا میکنم

گفتی اگر از پای خود زنجیر عشقت وا کنم ؟
گفتم ز تو دیوانه تر ، دانی که پیدا میکنم


 سیمین بهبهانی
۹۴/۰۶/۱۰
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران