گفتی که می ترسی آری، کز عشق ها می گریزی
شنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۵، ۰۴:۱۷ ب.ظ
گفتی که می ترسی آری، کز عشق ها می گریزی
اما تو خود نفسِ عشقی، از خود کجا می گریزی؟!
دیگر که ات می رهاند؟ از ورطه ها، زورقِ من
وقتی به سودایِ ساحل، از ناخدا می گریزی
با عشق نتوان اگر خُفت، باری از آن می توان گفت
از صحبتِ عاشقانه دیگر چرا می گریزی؟
در زیر فرمانِ عشق اند، هر جا و هر لحظه، آری
با «بی زمان» می ستیزی، از «ناکجا» می گریزى
گفتی نمی خواهی از تو افسانه ای ساز گردد
این نیز خود ماجرایی ست، کز ماجرا می گریزی
در اشتیاقت، کسی نیست، از من به تو آشناتر
سوی کدامین غریبه، زین آشنا می گریزى؟
کو خوشتر از عشق حالی؟ وز شعر خوشتر هوایی؟
دیگر به سوی کدامین حال و هوا می گریزی؟!
حسین منزوى
۹۵/۰۷/۱۰