گویا دوباره لوح و قلم جان گرفته است
پنجشنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۳، ۰۱:۱۳ ب.ظ
گویا دوباره لوح و قلم جان گرفته است
این بار شعر من به من آسان گرفته است
اینجا کبوتری است, دلش در هوای تو
مانند شاعران غزلخوان گرفته است
فرق قصیده و غزلم در هوای توست
وقتی میان صحن تو باران گرفته است
شب های جمعه خواب من از رد پای تو
طعم نبات ناب خراسان گرفته است
مثل کبوتران حرم پر کشیده است
هر کس مدال شاعر سلطان گرفته است
دیدم زنی به ذوق غزل های اهل قم
باب الجواد نذری سوهان گرفته است
برگم که در حوالی پائیز مانده ام
دست مرا بگیر که طوفان گرفته است
وحید محمدی
این بار شعر من به من آسان گرفته است
اینجا کبوتری است, دلش در هوای تو
مانند شاعران غزلخوان گرفته است
فرق قصیده و غزلم در هوای توست
وقتی میان صحن تو باران گرفته است
شب های جمعه خواب من از رد پای تو
طعم نبات ناب خراسان گرفته است
مثل کبوتران حرم پر کشیده است
هر کس مدال شاعر سلطان گرفته است
دیدم زنی به ذوق غزل های اهل قم
باب الجواد نذری سوهان گرفته است
برگم که در حوالی پائیز مانده ام
دست مرا بگیر که طوفان گرفته است
وحید محمدی
۹۳/۱۰/۱۸
سلام
شعر از حقیر هست
وحید محمدی