هم‌قافیه با باران

یاد آن روزی که تختی و حیاطی داشتیم

جمعه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۱۰ ب.ظ
یاد آن روزی که تختی و حیاطی داشتیم
 قُل قُل قوری و قلیان و بساطی داشتیم

عطر آویشن، ردیف استکان های بلور
 زندگی شیرین تر از چای نباتی داشتیم

 مادری فیروزه تر از آسمان مخملی
 سایه ی مهر پدر، ظهر صلاتی داشتیم

خانه ای گرچه کلنگی خالی از اندوه و غم
 باخبر از حال هم شور و نشاطی داشتیم

نم نم چنگ و رباب و گلنراقی و قمر
 هر شب جمعه که میشد سور و ساتی داشتیم

نرده های غرق پیچک، پله پله اطلسی
 گام پاورچین و غرق احتیاطی داشتیم

شرشر فواره روی رقص ماهی های حوض
 شور و شوق و خاطر پُر انبساطی داشتیم

ساده مثل آفتاب آمده از پشت کوه
 بی خجالت لهجه ی اهل دهاتی داشتیم

حافظ از شاخه نباتش، سعدی از سیمین تنش..
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتی داشتیم

کارگردان! آنهمه عشق و صفا یادش بخیر
 آخر ِ آن روزها ای کاش کاتی داشتیم

عکس ما را قاب کن هرچند با گرد و غبار
 تا که خوشبختی بداند خاطراتی داشتیم

شهراد میدری
۹۵/۰۳/۲۸
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران