یا ساقی آن می که جام آفرید
جمعه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۵، ۰۵:۵۸ ب.ظ
یا ساقی آن می که جام آفرید
به من ده که جان جامه بر تن درید
کجا تن کشد بارِ هنگامه اش
که او جانِ جان است و جان جامه اش
بیا ساقی آن می که خونِ حیات
ازو شد روان در رگِ کائنات
به من ده که خورشیدِ رخشان شوم
ز گنجِ نهان ، گوهر افشان شوم
بیا ساقی آن می که چنگِ صبوح
بدین مایه سر کرد آوازِ روح
به من ده که اسبِ سخن زین کنم
سر...ودِ کهن را نو آیین کنم
بیا ساقی آن می که چون روشنی
به روز آرد این شامِ اهریمنی
به من ده کزین دامگاهِ هلاک
برآیم به تدبیرِ آن تابناک
جهان در رهِ سیل و ما در نشیب
برآمد ز آبِ خروشان ، نهیب
که خواهد رسید ، ای شب آشفتگان !
به فریادِ این بی خبر خفتگان ؟
مگر نوح کشتی بر آب افکند
کمندی به غرقابِ خواب افکند ...
هوشنگ ابتهاج
۹۵/۱۲/۱۳