یکی رو تو ذهنم صدا می زنم
دوشنبه, ۳ فروردين ۱۳۹۴، ۰۴:۱۰ ب.ظ
یکی رو تو ذهنم صدا می زنم
یه اسمی که خیلی شبیه منه
دارم توو خودم زیر و روو می شٓمو
زمین زیر پاهام قدم میزنه
ازین دار دنیا برای دلم
زمین لرزه ای مثل بم خواستم
من از حال و روز خودم راضی ام
اگر زنده مردم، خودم خواستم
یه وقتایی هیچکس نمی فهمتت
باید دنیارو با خودت سر کنی
یه وقتا قسم خوردنت ساده نیس
نمی تونی مرگت رو باور کنی
یه سرباز خٓستم که وقت سفر
به جز بغض مردونه راهی نداشت
یه شب بین گریه به اسمی رسید
توو کاغذ بجاش، جالی خالی گذاشت
همش جای اسمت سه تا نقطه بود
چقد لای شعرای من گم شدی
تو ممنوعه بودی همیشه ولی
برام بهترین طعم گندم شدی
با موهای فر خورده رو صورتت
یه رویای پر پیچ و خم ساختم
بهشتم توو آغوش گرم تو بود
من از وقتی آدم شدم باختم
صدای نفسهای تو با منه
ازین کوچه ها رد شدی لعنتی
قدمهات و آهسته آهسته کن
تو تاریخ یک مَرد پُرحسرتی
پویاجمشیدی
۹۴/۰۱/۰۳