یک روز پوستم را کنار می زنی
پنجشنبه, ۸ مهر ۱۳۹۵، ۰۳:۳۸ ق.ظ
یک روز
پوستم را کنار می زنی
و استخوان هایم را
مثل عتیقه ای بغل می کنی
من آن روز تورا
از دو حفره ی تاریک نگاه می کنم
از حفره ای تاریک صدایت می زنم
و در گوش های خودم می پیچم
تو حرفی بزن
از تاریکی در نمی آیم
می ترسم
نور
تک تیراندازی باشد
که هردو چشمم را بزند
دیگر چگونه تورا نگاه کنم
در دست هایت
دردهای منند که تجزیه می شوند
بگذار به طبیعت خودم برگردند
ازمن تنها لبخندی برای توست
که آن قدر نیامدی
تا براسکلت لبهایم ماسید
منیره حسینی
۹۵/۰۷/۰۸