یک عمر دویدیم و به جایی نرسیدیم
يكشنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۳، ۱۱:۱۱ ب.ظ
یک عمر دویدیم و به جایی نرسیدیم
در سایه ی سروی به صفایی نرسیدیم
از دامن دی بوی بهاری نشنیدیم
در حسرت برگی به نوایی نرسیدیم
بر قامت فریاد ، به فریاد نشستیم
پژواک صدا را ، به صدایی نرسیدیم
از آتش تقدیر تو شبگیر گذشتیم
در طور تجلّی به ندایی نرسیدیم
از حنجره صد پنجره آواز گشودیم
زین پرده به گلبانگ درایی نرسیدیم
ما درد غم عشق تو ای دوست نهادیم
بر شانه ی زخمی ، به دوایی نرسیدیم
در معبد افسوس چه رازی است خدایا
در ما که به محراب دعایی نرسیدیم
مشفق کاشانی
در سایه ی سروی به صفایی نرسیدیم
از دامن دی بوی بهاری نشنیدیم
در حسرت برگی به نوایی نرسیدیم
بر قامت فریاد ، به فریاد نشستیم
پژواک صدا را ، به صدایی نرسیدیم
از آتش تقدیر تو شبگیر گذشتیم
در طور تجلّی به ندایی نرسیدیم
از حنجره صد پنجره آواز گشودیم
زین پرده به گلبانگ درایی نرسیدیم
ما درد غم عشق تو ای دوست نهادیم
بر شانه ی زخمی ، به دوایی نرسیدیم
در معبد افسوس چه رازی است خدایا
در ما که به محراب دعایی نرسیدیم
مشفق کاشانی
۹۳/۱۱/۱۲