هم‌قافیه با باران

۸۲ مطلب با موضوع «اشعار آئینی :: امام رضا (ع)» ثبت شده است

آنقدر جذب تو می گردد کسی که زائر است
با در و دیوار و کاشی دیده بوسی می کند

خوش به حال آنکه بر دیوار صحن تازه ات
مشق عشق شاعران را خوشنویسی می کند

مجتبی شریف

۰ نظر ۰۳ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۴۸
هم قافیه با باران

همیشه قبل هر حرفی برایت شعر می‌خوانم
قبولم کن من آداب زیارت را نمی‌دانم


نمی‌دانم چرا این قدر با من مهربانی تو
نمی‌دانم کنارت میزبانم یا که مهمانم


نگاهم روبه‌روی تو بلاتکلیف می‌ماند
که از لبخند لبریزم، که از گریه فراوانم


به دریا می‌زنم، دریا ضریح توست غرقم کن
در این امواج پرشوری که من یک قطره از آنم


سکوت هرچه آیینه، نمازم را طمأنینه
بریز آرامشی دیرینه در سینه پریشانم


تماشا می‌شوی آیه به آیه در قنوت من
تویی شرط و شروط من اگر گاهی مسلمانم


اگر سلطان تویی دیگر ابایی نیست می‌گویم
که من یک شاعر درباری‌ام مداح سلطانم


سید حمیدرضا برقعی

۱ نظر ۰۳ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۳۰
هم قافیه با باران

ذکر یا حیدر به جانم نور ایمان ریخته
یا علی گفتم که دیدم قلب قرآن ریخته

می برد از ناودان کعبه ام دل بیشتر
آب باران نجف که زیر ایوان ریخته

مانده ام با لافتی الا علی جبریل را
از دهان منکرانت چند دندان ریخته

تو تعارف کردی از خرمای نخلستان خود
بعد دیدم فاطمه در سفره ام نان ریخته

مزه ی چای نجف بی خود نمیچسبد به دل
فاطمه با دست خود باده به این جان ریخته

در قیام ودرقنوت ودرسلام هر شبش
از لب زهرا فقط ذکر علی جان ریخته

نخل ها و چاه ها ارزانی اهل عراق
اشکهایش را خدا در آب ایران ریخته

از نجف تا کربلا از کربلا تا کاظمن
نقشه ی راه مرا شاه خراسان ریخته

۲ نظر ۰۳ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۰۶
هم قافیه با باران

آی کبوتر که نشستی روی گنبد طلا

تو که پرواز می کنی تو حرم امام رضا

من کبوتر بقیع ام با تو خیلی فرق دارم

سرم و بجای گنبد روی خاکها می ذارم

خونه قشنگ تو کجا و این خونه کجا

گنبد طلا کجا قبرهای ویرونه کجا

اونجا هرکی می پره طائر افلاکی می شه

اینجا هرکی می پره بال و پرش خاکی می شه

اونجا خادما با زائر آقا مهربونن

اینجا زائرا رو از کنار قبرها می رونن

تو که هر شب می سوزه چلچراغا دور و برت

به امام رضا بگو غریب تویی یا مادرت 

کی میگه که تو غریبی غریب عاشق نداره

روز و شب این همه عاشق رو خاکت سر می ذاره

غریب اونه تو بقیع شمع و چراغی نداره

نه ضریح و نه حرم حتی رواقی نداره

۰ نظر ۰۱ فروردين ۹۴ ، ۲۲:۰۰
هم قافیه با باران

با بادها آرام و نامحسوس می آید
بوی خوشی از سمت و سوی طوس می آید

هنگام تطهیر است و باید دل به دریا زد
مرداب تا آغوش اقیانوس می آید

خورشید در دست از حریمت باز می گردد
آنکه به پابوس تو با فانوس می آید

تیر و کمان از دست هر صیاد می افتد
تا بچه آهویی به سوی طوس می آید

خورشید، سر در پیرهن، از سمت «پایین پا»
هر شب سلامی می دهد، پابوس می آید

تسبیح در دست از دل «صحن عتیق» ات ماه
هر صبح با «یا نور و یا قدوس» می آید

این زاغکی که شد دخیل پنجره فولاد
نقاره بردارید که طاووس می آید

دل کندن از دامان تو سخت است و زائر، باز
از شهر تو با اشک و با افسوس می آید...


سید محمد مهدى شفیعى

۰ نظر ۱۶ اسفند ۹۳ ، ۱۵:۴۱
هم قافیه با باران

آدم بدون مهر تو انسان نمی شود

سلمان بدون عشق مسلمان نمی شود


آن گردنی که تیغ تو را بوسه می زند

سوگند می خوریم ، پشیمان نمی شود


وقتی کبوتران حریمت ، گرسنه اند

گندم برای سفره ما ، نان نمی شود


باید هزار قرن ، حکومت کنی مرا

سلطان چند روزه ، که سلطان نمی شود


تو خوب جایی آمده ای سروری کنی

هر رعیتی که رعیت ایران نمی شود


تو هشتمین پیمبر قرآنی منی

حق خدا و حق مسلمانی منی


على اکبر لطیفیان

۰ نظر ۰۱ اسفند ۹۳ ، ۲۳:۰۸
هم قافیه با باران

ای راهب کلیسا دیگر مزن به ناقوس

خاموش کن صدارا، نقاره می زند طوس

آیا مسیح ایران کم داده مرده را جان

جانی دوباره بردار با ما بیا به پابوس

آنجا که خادمینش از روی زائرینش

گرد سفر بگیرند با بال ناز طاووس

خورشید آسمان ها در پیش گنبد او

رنگی ندارد آری چیزی شبیه فانوس

رویای ناتمامم ساعات در حرم بود

باقی عمر اما افسوس بود و کابوس

وقتی رسیدی آنجا در آن حریم زیبا

زانو بزن به پای بیدار خفته در طوس


سید حمیدرضا برقعی

۰ نظر ۲۸ بهمن ۹۳ ، ۱۲:۰۰
هم قافیه با باران

برگشته‌ام امشب به خود از راه نشابور

شیرین دلکم یک دو دهن شوربخوان، شور


ای سورۀ اعراف من، ای قبلۀ هشـتم

در ظلمت من پنجـره‌ای بـاز کن از نـور


ای طوس تو میقات همه چلّه نشینان

آبی تری از نور، درخشان تری از طور


از شهر سنـابـاد برایــم کفن آریــد

امّید که با نام تو سر بر کنم از گور


در حادثه موسای به هوش آمده ماییم

سبحانک یا نورتر از نورتر از نور!


علیرضا قزوه

۰ نظر ۲۵ بهمن ۹۳ ، ۲۳:۲۴
هم قافیه با باران

شرمنده‌ام که همت آهو نداشتم

شصت و سه سال راه به این سو نداشتم


اقرار می‌کنم که من – این های و هوی گنگ-

ها داشتم همیشه ولی هو نداشتم


جسمی معطر از نفسی گاه داشتم

روحی به هیچ رایحه خوشبو نداشتم


فانوس بخت گم‌شدگان همیشه‌ام

حتی برای دیدن خود سو نداشتم


وایا به من که با همه‌ی هم زبانی‌ام

در خانواده نیز دعاگو نداشتم


شعرم صراحتی‌ست دل‌آزار، راستش

راهی به این زمانه‌ی نه تو نداشتم


نیشم همیشه بیشتر از نوش بوده است

باور نمی‌کنید که کندو نداشتم؟!


می‌شد که بندگی کنم و زندگی کنم

اما من اعتقاد به تابو نداشتم


آقا شما که از همه‌کس باخبرترید

من جز سری نهاده به زانو نداشتم


خوانده و یا نخوانده به پابوس آمدم؟

دیگر سوال دیگری از او نداشتم


محمدعلى بهمنى


۰ نظر ۲۴ بهمن ۹۳ ، ۲۰:۰۴
هم قافیه با باران

مشتاق تو ام با همه ی آسی و پاسی
با کوه گناهان و خطاها و معاصی

این بار چرا هول شدم، قافیه بد شد
دربست حرم... زیرگذر... بست طبرسی

آقا! حرم تو هتلی هشت ستاره ست
خوش حال و هوا، با برکت، شیک و اساسی

خیلی حرمت شکل بهشت است ولی نه
شرمنده! چه تشبیه سخیفی، چه قیاسی

عقل آمده زانو زده تا اذن بگیرد
پشت در این مدرسه ی هشت کلاسی

هر کس که نگاهش بکنی آمده اینجا
حتی من کم، این من بد، این من عاصی

تنها نه خراسان شمالی و جنوبی
ایران همه جایش شده از بوی تو یاسی

من آمده ام توی حرم جامعه خوانی
تا دوره کنم بحث خوش عشق شناسی

بر قامت این شاعر دلخسته بپوشان
از خلعت آقایی خود تکه لباسی

یک عمر امیدم به شما بوده و این در
آقا نکند روز قیامت نشناسی

در بازی ما برد از آن دل و عشقست
نه تیم ابومسلم و نه فجر سپاسی

با پای خودش آمده این آهوی وحشی
حالا بزن ای عشق تو هم تیر خلاصی
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا ع....


روح الله قناعتیان

۱ نظر ۰۷ بهمن ۹۳ ، ۲۲:۳۰
هم قافیه با باران

از نماز نشسته مادرم
تا گنبد امام هشتم
رنگین کمانی ست
               
که بهشت
                
در سایه آن آرمیده است.

عبدرالرحیم سعیدی راد

۲ نظر ۰۱ بهمن ۹۳ ، ۰۸:۰۰
هم قافیه با باران
چراغی فراهم کن از
صبوری و سادگی ستاره ای دور،

می خواهم 
عطر باستانی این صبح بی تکرار را
برای لاله های جوان شهرم
سوغات ببرم.

می خواهم
بی نیاز از آوازهای ماه،
دلم را به پنجره فولادی ات گره بزنم
می خواهم
در صحن چشمانت رها باشم.
می خواهم بنده خدا باشم

عبدالرحیم سعیدی راد

۰ نظر ۳۰ دی ۹۳ ، ۲۳:۵۴
هم قافیه با باران
آرام دل است هر که در سایه ى تو
هم رافت و هم جود و کرم آیه ى تو

دلخوش به شب اول قبرم ، وقتى
روى کفنم نوشته همسایه ى تو

زهرا هدایتى
۰ نظر ۲۰ دی ۹۳ ، ۲۰:۵۶
هم قافیه با باران

ذهنم پر است چون حرمت از مثال‌ها

از باید و نباید و از احتمال‌ها


آقا قبول می‌کندَم یا نه؟ می‌روم

بس که برآمده‌ست از آقا محال‌ها


ایران ز لطف، کشور محراب‌ها شده

چون سوی توست سجده این خط و خال‌ها


آهو به چشم مست، پناهنده می‌شود

تضمین نموده‌اند غزل را غزال‌ها


مانند کورها به شما تکیه کرده‌ام

من با اشاره حرف زدم مثل لال‌ها


رویم سیاه! اشهد من عرض لکنت است

شوری بریز بر سر و سور بلال‌ها


قربان تو! به پاسخ در راه مانده‌ات

بند آمده زبان تمام سوال‌ها


واکن گره گره، قفس این کبوتران

بسته شده به پنجره‌ فولاد، بال‌ها


هم مِهر رو زده به مزار تو قرن‌ها

هم ماه رو نهاده به قبر تو سال‌ها


وقتی خیال‌ها همه در بند مشهد‌اند

باید نماز خواند به پشت خیال‌ها


زائر بهشت می‌رود از روضة رضا

حتی کسی که برده دلش را مدال‌ها


گفتند خوب و بد همه در هم خریدنی‌است

خود را فکنده‌ام به دل قیل و قال‌ها


گفتم که خوش به حال حرم رفته‌ها و کاش

من هم شوم یکی ز همین خوش‌ بحال‌ها


پیش از دعا اجابتِ آقا مثل شده‌ست

ذهنم پر است چون حرمت از مثال‌ها


*اگر نام شاعر را میدانید سپاسگزار خواهیم شد که ما را مطلع فرمایید. با تشکر

۰ نظر ۱۹ دی ۹۳ ، ۲۳:۰۲
هم قافیه با باران

قبله ام بار دگر سوى حرم مایل شده
خوانده اى نام مرا پس جان من قابل شده

یک نگاه از روى رافت تا به قلبم کرده اى
جان گرفته قطعه اى گل ، نام آن هم دل شده

دور ماندم از حریمت آه ، تقصیر تو نیست
این گناهان زیادم بین مان حائل شده

از کرامت نام تو در هر کران پیچیده است
پادشاه هم آمده در این حرم سائل شده

هر کجا نام "رضا" را برده ام این روزها
مشکلات از بین رفته ، سحرها باطل شده

حرف ها مانده ولى انگار وقت رفتن است
یارى ام کن دل بریدن از حرم مشکل شده

............

قبله ام این بار جور دیگرى مایل شده
خاطرات عاشقى در مشهدت کامل شده

زهرا هدایتى

۰ نظر ۱۸ دی ۹۳ ، ۲۰:۰۲
هم قافیه با باران

سلام حضرت زیبا، خدای دلبرها

سلام حضرت خورشید ماه منظرها


سلام ساقی هشتم، میِ خراسانی 

سلام جوشش پیمانه‌ها و ساغرها


«هزار وعده‌ی خوبان یکی وفا نکند»

دلم گرفته از این گرگ‌ها، برادرها


دلم هوای حرم کرده یا علی مددی 

هوای ذکر پدرها و اشک مادرها


هوای دیدن فوّاره‌های گوهرشاد

زلال آینه‌ها و صفای مرمرها


صدای طبل و نقاره، اذان گلدسته 

هوای عطر خوشِ یاس و مشک و عنبرها


نمی‌شود که مرا پیش خود نگه داری؟

کنار گنبد زردت، میان کفترها


برای وصف تو شعری که شعر باشد نیست

 سروده گرچه ز تو منزوی و قیصرها


رضا احسان پور

۱ نظر ۱۸ دی ۹۳ ، ۱۴:۱۱
هم قافیه با باران
گویا دوباره لوح و قلم جان گرفته است
این بار شعر من به من آسان گرفته است

اینجا کبوتری است, دلش در هوای تو
مانند شاعران غزلخوان گرفته است

فرق قصیده و غزلم در هوای توست
وقتی میان صحن تو باران گرفته است

شب های جمعه خواب من از رد پای تو
طعم نبات ناب خراسان گرفته است

مثل کبوتران حرم پر کشیده است
هر کس مدال شاعر سلطان گرفته است

دیدم زنی به ذوق غزل های اهل قم
باب الجواد نذری سوهان گرفته است

برگم که در حوالی پائیز مانده ام
دست مرا بگیر که طوفان گرفته است

وحید محمدی
۲ نظر ۱۸ دی ۹۳ ، ۱۳:۱۳
هم قافیه با باران

"ادخلوها بسلام آمنین" ... در باز شد

ازمیان جمعیت راهی به این سر باز شد


در حرم سهل است، حتی در دل میدان مین

هر زمان که "یارضا" گفتیم معبر باز شد


اول نامش که آمد بر زبانم سوختم

دردلم بال صد و ده تا کبوتر باز شد


از صدای گریه ی زن ها یکی واضح تر است

خوش به حالش بعد عمری بغض مادر باز شد


دار قالی... پنجره فولاد... مادر سال ها

بس که روی هم گره زد بخت خواهر باز شد


مادر از باب_الرضا رد شد به من رو کرد و گفت

بچه که بودی زبانت پشت این در باز شد


شاعری آمد به قصد ترک سیگارش حرم

عادتش را ترک کرد اما کبوترباز شد...!


محمد حسین ملکیان

۰ نظر ۱۷ دی ۹۳ ، ۲۱:۴۶
هم قافیه با باران

چون ماهیان برکه‌ام، بی‌تاب ماهم یا رضا !

از عاشقانِ «عاشقی با یک نگاهم» یا رضا !

 

من خوب می‌دانم بدم اما دوباره آمدم

خاکیِ راه مشهدم پس سر به راهم یا رضا !

 

به به! چه می‌آید به هم ترکیب ما، آخر بر آن

صحن سفید مرمرت، خالی سیاهم یا رضا !

 

وقت نظر بر گنبد و گلدسته‌های عرشیت

افتاده با عمامه‌ها از سر کلاهم یا رضا !

 

یادم نمی‌آید یکی از دردهای بی حدم

شکر خدا پهلوی تو من روبراهم یا رضا !

 

از ماه زیباتر تویی، از نوح آقا تر تویی

با اینکه بدنامم ولی دادی پناهم یا رضا !

 

من در بهشتم پس قسم ساقی! به سقاخانه‌ات

: حتما کشیده دست تو خط بر گناهم یا رضا !

 

پیش ضریحت از خدا یک بار جنت خواستم

عمریست من شرمنده‌ی آن اشتباهم یا رضا !

 

یا ضامن آهو! بگو صیاد آزادم کند

تا صحن آزادی شبی باشد پناهم یا رضا !

 

چشمم به سقاخانه‌ات افتاد و اشکم شد روان

 دیدم بساط روضه را کردی فراهم یا رضا!

 

قاسم صرافان

۰ نظر ۲۹ شهریور ۹۳ ، ۲۳:۰۱
هم قافیه با باران

دست اگر باشد دخیل کنج دامان بهتر است

از نماز شب توسل بر کریمان بهتر است

دل ولو کوچک، به لطف تو بزرگی می کند

یک ده آباد از صد شهر ویران بهتر است

حرف ما آن است که آهوی نیشابور گفت

گاه مدیونت شدن از دادنِ جان بهتر است

سایه ای که بر سرم افتاد، عزت پخش کرد

سایه ی گلدسته از تاج سلیمان بهتر است

دست بر سفره نبردم تا خودت تعارف کنی

تعارف اهل کَرم از خوردن نان بهتر است

یک کمی بنشین کنار ما، پذیرائی بس است

میزبان که می نشیند حال مهمان بهتر است

صبح محشر هر کسی دنبال یاری می دود

یار ما باشد اگر شاه خراسان، بهتر است


علی اکبر لطیفیان

۰ نظر ۲۸ شهریور ۹۳ ، ۱۶:۰۰
هم قافیه با باران
هم قافیه با باران