نسیم سمت دمشق و عراق افتاده
به دست او خبری داغِ داغ افتاده
که جعفر بن محمد به فکر ترویجِ
اصول شیعه برای وفاق افتاده
چنان به بحث نشسته که بین مکتب ها
به غیر شیعه تماماً فراق افتاده
به یک روایت قال النّبی او حتی
سگ دوانقی از واق واق افتاده
هزار نخبه چنان جابر بن حیان هم
به خاک پای تو با اشتیاق افتاده
ولی مدینه ی بعد از سقیفه در راه است
دری دو مرتبه در احتراق افتاده
میان کوی بنی هاشم از دری دیگر
دوباره میخ به فکر طلاق افتاده
به بی پناهی گنجشک های شهر قسم
به یک درخت... نه... آتش به باغ افتاده
"رواق منظرچشمِ" تو شد که زهرایی
در آستانه ی در... در رواق افتاده
شنیده اند اگر کوچه را پسرهایش
برای این پسرش اتفاق افتاده
برای آتشی آماده کرده اند آن را
شبیه جسم تو هر جا اجاق افتاده
مسیر زهر درین سینه خوب معلوم است
به پنبه زار تن تو چراغ افتاده
بقیع گشت سرانجام کربلای شما
که مدتی ست بدون سراغ افتاده
به جای این که به روی دو پا بلند شود
بدون سر در و دیوار و طاق افتاده
بمیرم... آه... که حتی میان زوّارش
فضای دلهره و اختناق افتاده
شب شهادت تو این هم از غریبی توست
که سوی تو گذر یک کلاغ افتاده
مهدی رحیمی