هم‌قافیه با باران

۲۳ مطلب با موضوع «شاعران :: ابوالقاسم لاهوتی ـ منیره حسینی» ثبت شده است

به من حق بده به رویم نیاورم که چقدر دوستت دارم!

من همیشه هرچه را دوست داشته ام از دست داده ام
به من حق بده از روزهایی که نباشی بترسم
روزهایی که نیستی نابودم می کند

و جای خالی ات حتی با صدای هق هق هایم پر نمی شود
من می ترسم از نبودنت ..
از نحسی سرنوشتم که تو را از من بگیرد ..

این نامه را درست زمانی می خوانی که مرده ام
درست زمانی که ترسم از جوهر خودکارم ریخته است 
و می توانم عاشقانه بنویسم :
تمام این سال ها دیوانه وار عاشقت بودم !

 

منیره حسینی

۰ نظر ۲۴ دی ۹۳ ، ۲۳:۵۱
هم قافیه با باران

ای کاشکی به عالم ، تا چشم کار می کرد ،

دل بود و آدم آن را قربان یار می کرد

زاین خوبتر چه میشد گر هر نفس ، به جانان ،

یک جان تازه میشد عاشق نثار می کرد.


دل را ببین که نگریخت از حمله ای که آن چشم

بر شیر اگر که می برد ، بی شک فرار می کرد .


جان را به زلف جانان از دست من بدر برد ،

دلبر اگر نمیشد این دل چه کار می کرد ؟


گر مرغ دل ز جانان دزدید می چه بودی .

تا شاهباز چشمش از نو شکار می کرد .


شورای دولت عشق فاتح اگر نمیشد ،

جمهوری دلم را غم تار و مار می کرد .


دلبر اگر دلم را میخواند بنده ، هر چند

آزادی است اینم ، دل افتخار می کرد.


باران دیدۀ من در فصل دوری او

صحرای سینه ام را چون لاله زار می کرد .


 ابوالقاسم لاهوتی

۰ نظر ۳۰ آبان ۹۳ ، ۰۰:۴۳
هم قافیه با باران

فقط سوز دلم را در جهان پروانه می داند

غمم را بلبلی کاواره شد از لانه می داند


نگویم چون ز غیرت، غیر می سوزد به حال من

ننالم چون ز غم، یارم مرا بیگانه می داند


به امّیدی نشستم شکوۀ خود را به دل گفتم

همی خندد به من، این هم مرا دیوانه می داند


نمی داند کسی کاندر سر زلفش چه خون ها شد

ولیکن مو به مو این داستان را شانه می داند


نصیحتگر چه می پرسی علاج جان بیمارم

اصول این طبابت را فقط جانانه می داند


ابوالقاسم لاهوتی

۰ نظر ۱۸ آبان ۹۳ ، ۰۶:۱۵
هم قافیه با باران
هم قافیه با باران