باز از شور جنون جان قلم لبریز است
چشم های ترم از شادی و غم لبریز است
کاش می شد که به ایوان نجف راهی شد
که از این شوق همه بال و پرم لبریز است
قطره قطره همه از چار طرف می آیند
از تلاطم دل دریای حرم لبریز است
دست خالی مرا نیز بگیرد ای کاش
دست های تو که از لطف و کرم لبریز است
به هوای تو غزل شور فراوان دارد
مثل موی تو سخن های پریشان دارد
من چه گویم که خدا درصدد تعریفت
نبا و مائده و یوسف و انسان دارد
ما که از عهد کهن عشق و ارادت داریم
یادتان هست که این طایفه سلمان دارد
می رسد فصل درو کردن سرها وقتی
ذوالفقار تو در این معرکه جولان دارد
قطره ماییم و فقط حضرت دریا حیدر
بی خدا ماند هرآنکس که نشد باحیدر
سادگی نیست کسی پیش خودش فکر کند
که فلانی ست امام دوجهان یا حیدر؟!
مدعی خواست بیاید به تماشاگه راز
صاحب خانه فقط گفت: بفرما حیدر!
کعبه یک سنگ نشان است و علی آیینه ست
خبری نیست دراین میکده الا حیدر
فیض درک تو به اندیشه ی نارس ندهند
گوهر عشق تو را نیز به هرکس ندهند
باد می آید و انگار خزان نزدیک است
نکند فرصت میقات به این خس ندهند
هرکه جامانده دلش کنج حرم می گوید
خادمان کاش که این گمشده را پس ندهند
پیش پایت همه را فاطمه رد کرد آری!
پر طاووس قشنگ است به کرکس ندهند
گرچه بر دار بسی میثم تمار شده ست
قرن ها نام تو در ماذنه تکرار شده ست
پیر ما پیر خمین است که می فرماید:
چشم بیمار تو را دیده و بیمار شده ست
این هم از رهبری یار خراسانی ماست
که یمن نیز پر از مالک و عمار شده ست
خاک گلگون یمن، ساحل بحرین غریب
مملو از نعره ی یا حیدر کرار شده ست
دیگر انگار که پایان سفر نزدیک است
اندکی صبر که بسیار سحر نزدیک است
عشق از کعبه سرانجام عیان خواهد شد
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عطر پیراهن او معجزه ها خواهد کرد
عالم پیر دگرباره جوان خواهد
قاسم اردکانی