هم‌قافیه با باران

۲۲ مطلب با موضوع «شاعران :: قاسم اردکانی ـ سید علی میرافضلی» ثبت شده است

خداوندا
برای شانه‌های خسته، قدری عشق
برای گام‌های مانده در تردید، قدری عزم
برای زخم‌ها، مرهم
برای اخم‌ها، لبخند
برای پرسش چشمان ما، پاسخ
برای خواهش دستان ما، باران
برای واژه‌ها، گرما
برای خواب‌ها، رؤیا
برای این همه سرگشتگی، ایمان
برای این همه بیگانگی، الفت
برای بستگی، آغاز
برای خستگی، آغوش
برای ظلمت جان، روشنایی‌های پی در پی
برای حیرت دل، آشنایی‌های پر معنا

خداوندا
برای عشق‌های خسته، قدری روح
برای عزم‌های مانده، قدری راه...

سید علی میرافضلی
۰ نظر ۳۰ اسفند ۹۵ ، ۲۱:۵۲
هم قافیه با باران
خبر دارم که در فردای فرداها
بهار ِ بهترینی هست.

دری را می‌گشایی:
 پشت آن، درهای دیگر هم
خبر دارم
گشوده می‌شود آن آخرین در  هم.

بهاری پشت آن در
             لحظه‌ها را می‌شمارد باز
و هر قفلی
کلیدی تازه دارد باز.

من از دیروزهایِ رفته دانستم
که در امروز ِ ما تقدیر ِ فردا آفرینی هست
خبر دارم
بهار بهترینی هست!

سید علی میرافضلی
۰ نظر ۳۰ اسفند ۹۵ ، ۱۹:۵۲
هم قافیه با باران

ابرها دارند

از زیارت‌نامه‌خوانی تو می‌آیند

با دلی روشن...

سید علی میرافضلی

۰ نظر ۱۴ مهر ۹۵ ، ۲۲:۴۷
هم قافیه با باران

پیر شد در حسرت لب‌های تو
باران
آب را سبک جدید تشنگی
دیوانه خواهد کرد.

سید علی میرافضلی

۰ نظر ۱۲ مهر ۹۵ ، ۱۹:۵۸
هم قافیه با باران

عطرِ بارانی

که در باغ گلوی توست

تیغ‌ها را خسته خواهد کرد.

سید علی میرافضلی

۰ نظر ۱۲ مهر ۹۵ ، ۱۷:۵۸
هم قافیه با باران

ابر ای ابر!
که بر تربت آن سبزترین می گذری
آب یادت نرود...

سید علی میرافضلی

۲ نظر ۱۲ مهر ۹۵ ، ۱۳:۵۵
هم قافیه با باران

از ابرها بپرسید احوال ماه ما را
در آینه بجویید تصویر آه ما را

یک ماه با نگاهش شب تا سحر نشستیم
رفت و به خون نشانده حالا نگاه ما را

یک ماه با لبی خشک، افطار گریه کردیم
ای کاش شسته باشد باران گناه ما را

شب های قدر مویش یلدای عاشقی بود
صبحی نبود ای کاش شام سیاه ما را

در عید فطر چشمش از توبه، توبه کردیم
خط هلال ابروش کج کرد راه ما را

عشقش سفید کرد و معنای تازه ای داد
بخت سیاه ما را، عمر تباه ما را

قاسم اردکانی

۰ نظر ۱۷ تیر ۹۵ ، ۰۸:۲۲
هم قافیه با باران

چشم تو باشد، ماه باشد یا نباشد
باشی...جهان دلخواه باشد یا نباشد

لبخند روی صورتت وقتی شکفته ست
فصل گلی در راه باشد یا نباشد

زندان آغوشت اگر تقدیر من شد
در سرنوشتم چاه باشد یا نباشد

محراب ابرویت نمازم را شکسته ست
ترسیده ام لِلّه باشد یا نباشد

عشق است راهی که من و تو برگزیدیم
عقلا اگر بیراه باشد یا نباشد...

قاسم اردکانی

۰ نظر ۱۳ تیر ۹۵ ، ۰۰:۱۲
هم قافیه با باران

_ تمام افق را...
_ تمام افق چی؟
_ ولش کن
افق نصفه یا کاملش هیچ فرقی ندارد
"ترا دوست دارم"
مرا از تمام افق‌ها همین بس!


سید علی میرافضلی

۰ نظر ۱۹ آذر ۹۴ ، ۲۳:۵۵
هم قافیه با باران

به کوه، بیشتر از صحرا
به گُل، زیادتر از گندم
به ماه، بیشتر از آسمان می‌اندیشم
به عشق، بیشتر از مرگ
به تو، زیادتر از عشق


سید علی میرافضلی

۰ نظر ۱۹ آذر ۹۴ ، ۲۳:۳۳
هم قافیه با باران

پرنده بودنِ آدم، هزینه هم دارد

برای هر پر او: سنگی

برای هر نُت آواز او: قفسی

جهان به شیطنتی کودکانه می‌ماند

که مهربانی او، رنگ کینه هم دارد.


سید علی میر افضلی

۰ نظر ۱۸ آبان ۹۴ ، ۱۶:۰۰
هم قافیه با باران

تا قیام قیامت
می‌شود در نگاه تو زُل زد
می‌شود زیست
می‌شود مُرد.

آسمان و زمین را
می‌شود ظرف یک چشم برهم زدن متصل کرد
چشم‌هایی که داری
می‌شود بین باران و خورشید، پُل زد.


سید علی میرافضلی

۰ نظر ۲۷ مهر ۹۴ ، ۱۶:۳۱
هم قافیه با باران

قفل در را می‌گشایم، باز
باز در من بال‌های بسته
در من زجر پایین آمدن از اوج
در من قفل‌های تازه
در من حس تعطیلی است یا تعطیلی حس است.

"در" همان بِه گیر لولاهای خود باشد!


سید علی میرافضلی
۰ نظر ۱۳ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۵۷
هم قافیه با باران

باز از شور جنون جان قلم لبریز است 

چشم های ترم از شادی و غم لبریز است

کاش می شد که به ایوان نجف راهی شد

که از این شوق همه بال و پرم لبریز است

قطره قطره همه از چار طرف می آیند

از تلاطم دل دریای حرم لبریز است

دست خالی مرا نیز بگیرد ای کاش

دست های تو که از لطف و کرم لبریز است

به هوای تو غزل شور فراوان دارد

مثل موی تو سخن های پریشان دارد

من چه گویم که خدا درصدد تعریفت

نبا و مائده و یوسف و انسان دارد

ما که از عهد کهن عشق و ارادت داریم

یادتان هست که این طایفه سلمان دارد

می رسد فصل درو کردن سرها وقتی

ذوالفقار تو در این معرکه جولان دارد

قطره ماییم و فقط حضرت دریا حیدر

بی خدا ماند هرآنکس که نشد باحیدر

سادگی نیست کسی پیش خودش فکر کند

که فلانی ست امام دوجهان یا حیدر؟!

مدعی خواست بیاید به تماشاگه راز

صاحب خانه فقط گفت: بفرما حیدر!

کعبه یک سنگ نشان است و علی آیینه ست

خبری نیست دراین میکده الا حیدر

فیض درک تو به اندیشه ی نارس ندهند

گوهر عشق تو را نیز به هرکس ندهند

باد می آید و انگار خزان نزدیک است

نکند فرصت میقات به این خس ندهند

هرکه جامانده دلش کنج حرم می گوید

خادمان کاش که این گمشده را پس ندهند

پیش پایت همه را فاطمه رد کرد آری!

پر طاووس قشنگ است به کرکس ندهند

گرچه بر دار بسی میثم تمار شده ست

قرن ها نام تو در ماذنه تکرار شده ست

پیر ما پیر خمین است که می فرماید:

چشم بیمار تو را دیده و بیمار شده ست

این هم از رهبری یار خراسانی ماست

که یمن نیز پر از مالک و عمار شده ست

خاک گلگون یمن، ساحل بحرین غریب

مملو از نعره ی یا حیدر کرار شده ست

دیگر انگار که پایان سفر نزدیک است

اندکی صبر که بسیار سحر نزدیک است

عشق از کعبه سرانجام عیان خواهد شد

نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد

عطر پیراهن او معجزه ها خواهد کرد

عالم پیر دگرباره جوان خواهد


قاسم اردکانی

۰ نظر ۱۶ مرداد ۹۴ ، ۰۹:۵۹
هم قافیه با باران

اصلا غزل کجا و هوای شما کجا؟

این واژه ها کجا، غم بی انتها کجا؟

امشب تمام قاعده ها را به هم زدم

این سبک های کهنه کجا، حال ما کجا؟

دارم به شانه دار خودم را تمام عمر

عشقت کشیده پای سرم را به ناکجا!

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر

بیگانه ها کجا، سخن آشنا کجا؟

باران گرفته است که من هم گرفته ام

این قطره ها کجا، تب این بغض ها کجا؟


قاسم اردکانی

۰ نظر ۱۶ مرداد ۹۴ ، ۰۹:۵۷
هم قافیه با باران

بسم رب الشهدا عشق غزلخوان شده است
پیش پایت همه جا آینه بندان شده است
عالم از نور رخت بس که چراغان شده است
ماه از آمدن خویش پشیمان شده است

نازل از چشم علی سوره ی باران شده است
چهره ی مادر تو فاطمه خندان شده است
دشمن از تیغ دو ابروت هراسان شده است
ماهی و دیدن تو مبدا دوران شده است
رود از جاذبه ات سخت پریشان شده است
و عبور تو خودش عامل بحران شده است
متقاضی تماشات فراوان شده است
درس ایثار تو الگوی شهیدان شده است
دست تو تکیه گه رهبر ایران شده است
نوبت ماندن ما بر سر پیمان شده است
و اویس یمنی همدم سلمان شده است
کاخ بیداد از این واقعه لرزان شده است
نوبت آمدن فصل بهاران شده است
نوری از مشرق توحید نمایان شده است
یوسف منتظران راهی کنعان شده است

کعبه یک روز از این ظلم رها خواهد شد
در شبستان بقیع جشن به پا خواهد شد
گنبدش نیز سرانجام طلا خواهد شد
حرم ام بنین وعده ی ما خواهد شد

ای حسین بن علی کشتی و تو باب نجات
ما شهادت طلبان را بده ای عشق! برات
زنده کن جان مرا ساقی از این آب حیات
ای به دستان رشید تو سلام و صلوات

قاسم اردکانی
۰ نظر ۱۶ مرداد ۹۴ ، ۰۹:۴۶
هم قافیه با باران

پنجره پنجره یک شهر، هواخواهانت-
روز و شب منتظر سرزدن چشمانت

وسط حوض، تو در جلوه و تا وقت سحر
ابر و باد و من و خورشید و فلک حیرانت

یازده ماه به امید طلوعت تا صبح
چشم ها، پنجره ها، آینه ها گریانت

یازده ماه زمین منتظر این لحظه ست
یازده ماه در این دایره سرگردانت
...
عاقبت خاک سر کوی تو خواهم بود و
دیگر آنجا فقط این دست من و دامانت!


قاسم اردکانی

۰ نظر ۱۴ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۲۴
هم قافیه با باران

در سینه ام غمی ست که گفتن نمی توان
چون بغض غنچه ای که شکفتن نمی توان

سر می رود تلاطم خم نیز عاقبت
این راز را همیشه نهفتن نمی توان

تا صبح می چکد به دلم قطره قطره اشک
بر زخم، چون نمک زده، خفتن نمی توان

باید برای آینه ها چاره ای کنیم
با این همه غبار که رُفتن نمی توان

گیرم که لب به درددلی باز شد چه سود؟
آهی ست آتشین که شنفتن نمی توان...


قاسم اردکانی

۰ نظر ۱۴ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۲۳
هم قافیه با باران

غزل شدم به هوایت پر از طنین صدایت
و واژه واژه شکفتم به لطف حال و هوایت

به وزن نغمه ی باران  به سبک شعر خراسان
غزل شده ست چه آسان دل شکسته برایت

تمام قافیه ها را کشیده ای به تماشا
تو با دو چشم و دو ابرو و گیسوان رهایت

تو یا اصالت شعری و یا نهایت شعری
و یا قیامت شعری به اختلاف روایت


قاسم اردکانی
۰ نظر ۱۹ تیر ۹۴ ، ۱۱:۱۹
هم قافیه با باران

آن باغبان گیج

عمری که در مراقبت تاک‌ها گذاشت

غیر از هدر نبود

انگور می‌فشرد

وز مستى نگاه تو هیچش خبر نبود!

 

سیدعلی میرافضلی

۰ نظر ۲۱ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۳۴
هم قافیه با باران
هم قافیه با باران