تا گلو گریه کند بغض فراهم شده است
چشم ها بس ک مطهر شده, زمزم شده است
نه فقط شاعر این شعر , عزا پوشیده است
واژه هایش همه, همرنگ محرم شده است
ظهر داغی ست, عطش ریزی روحم گویاست
از سرم سایه ی طوبا نفسی, کم شده است
هرک دارد هوس اش, ن! عطش اش, بسم الله
راه عشق است و ب این قاعده ملزم شده اس
سوگواران شما, مرثیه خوان خویش اند
بی سبب نیست ک عالم همه ماتم شده اس
من ملک بودم فردوس برین می داند
این ملک شور ک را داشت, ک آدم شده اس
من نه مداحم و نه مرثیه سازم اما
سرفراز آن ک, ب توفان شما خم شده است
محمدعلی بهمنی