هم‌قافیه با باران

۳ مطلب با موضوع «شاعران :: محمد مبشری ـ امیررضا یزدانی» ثبت شده است

مبارک است آسمانِ آبی، مبارک است آفتاب و باران
خوشا جوانه، خوشا شکفتن، خوشان خوشانی است در بهاران

بریز از منقل زمستان، هر آنچه ته‌مانده‌است از اسفند
بریز تا گل کند دوباره، بلوغِ پُر جوش شاخساران

سلام کردم به نرگسی مست، جواب از بلبلی شنیدم
به جز محبّت به جز ملاحت، ندیدم از این بزرگواران

چقدر شادند غم فروشان، پر از هیاهو همه خموشان
به باده‌ریزی و نوش‌نوشان حواس‌جمع‌اند میگُساران

به "سبزوار" درخت رفتم؛ سلام کردم به جان به کف‌ها
کفن‌به‌تن آمدند گل‌ها، کفن‌به‌تن ‌مثل سربداران

فقط نه این دید و بازدید است؛ فقط نه تبریک‌های عید است
بهار یعنی به خود رسیدن، به رغم گمگشتِ روزگاران

بهار یعنی همین گسستن ز خویش و در خویش تازه‌گشتن
بهار این است؛ ای زمستان! بهار این است؛ ای بهاران!
....
بهارها آمدند و رفتند ولی تو می‌مانی ای همیشه!
من آمدم تا تو را ببینم؛ خودِ خودت را به من بباران!

رضا یزدانی

۰ نظر ۳۰ اسفند ۹۵ ، ۰۸:۰۰
هم قافیه با باران

همیشه سفره اش وا بود؛ با ما مهربانى کرد
هزاران بار آزردیمش اما مهربانى کرد

دلش اندازه ریگ بیابان بى وفایى دید
ولى اندازه آغوش دریا مهربانى کرد

نگاهش شرح نابى بود از "الجار ثم الدار"
اگر با این و آن مانند زهرا مهربانى کرد

چه خواهد کرد با مهمان کوى خویش آن مردى
که با دشنام گوى خویش حتى مهربانى کرد؟

چرا دنیا به کامش ریخت زهر غصه و غم را؟
چرا با مهربانى هاى او نامهربانى کرد؟
***
الا اى تیرهایى که پى تشییع مى آیید!
نبوده یار او جز غم؛ به یارانش بفرمایید

امیررضا یزدانى

۰ نظر ۲۴ آذر ۹۵ ، ۱۱:۱۱
هم قافیه با باران

کاش جرم و گنهم این همه بسیار نبود

پیشه ام معصیت درگه دادار نبود

قلب آشفته ام از دوری یادت ای کاش

در دل سلسله ی نفس گرفتار نبود

می شدم گر پی نجوای تو در راز و نیاز

بهر من دوری و هجران تو هموار نبود

گر به هنگام گناهم ز تو می کردم یاد

دل غافل شده ام این همه بیمار نبود

جلوه ها کردی و مهرت به دلم تابیدی

قلب پر غفلت من حیف که بیدار نبود

صیقل روحم اگر توبه و اشکم می شد

لوح و آیینه ی جان غرق به زنگار نبود

بارها خوانده ای ام تا به برت برگردم

ولی این عبد فراری تو هشیار نبود

کوله باری ز گنه دارم و دستی خالی

کاش شرمندگی ام در دم دیدار نبود

می شدم یکسره نومید اگر حاصل من

حب زهرا و نبی، حیدر کرار نبود

یا چه می شد به قیامت به شفاعت خواهی

همره فاطمه گر دست علمدار نبود

محمد مبشری
۱ نظر ۱۶ تیر ۹۴ ، ۲۲:۲۲
هم قافیه با باران
هم قافیه با باران