می رفتم و اشتیاقت در چهرهی لاغرم بود
سه شنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۴۳ ب.ظ
می رفتم و اشتیاقت در چهرهی لاغرم بود
عکس تو زیباتر از پیش در قاب چشم ترم بود
کاجی تبر خورده در باد، یک شانه ام آتش و شعر
بارانی از زخم و لبخند بر شانهی دیگرم بود
وقتی دهان می گشودم چون فرق چاکیدهی کوه
فوارهی نعره می شد دردی که در پیکرم بود
از عقده های نهفته، از شعرهای نگفته
صد شعلهی ناشکفته در زیر خاکسترم بود
چون یال توفان مشوش، آشفته دستار و سرکش
اسپند جانم بر آتش، پیشانی ات مجمرم بود
ای اول و انتهایم، دوشیزهی شعرهایم!
کاش این نفسهای آخر دست تو زیر سرم بود
محمدعلی جوشایی
۹۵/۰۳/۲۵