هم‌قافیه با باران

۱۱ مطلب با موضوع «اشعار آئینی :: امام موسی کاظم» ثبت شده است

زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد

روزهای تیره هریک شب‌تر از دیروز تار
در میان دخمه‌ای سر شد ولی نفرین نکرد

هرچه آن صیادها را صید خود کرد این شکار
روزی‌اش یک دام دیگر شد ولی نفرین نکرد

روزه‌‌ی غم سجده‌ی غم شکر غم افطار غم
زندگی با غم برابر شد ولی نفرین نکرد

وای اگر نفرین کند دنیا جهنم می‌شود
از جهنم وضع بدتر شد ولی نفرین نکرد

وقت افطار آمد و دیدم که خرماها چطور
یک به یک در سینه خنجر شد ولی نفرین نکرد

هی به خود پیچید و لحظه لحظه با اکسیر زهر
چهره‌ی زردش طلا‌تر شد ولی نفرین نکرد

آن دم بی بازدم چون آتشی رفت و سپس
آنچه باید می‌شد آخر شد ولی نفرین نکرد

انسیه سادات هاشمی

۰ نظر ۰۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۲:۵۱
هم قافیه با باران

مانند دودمان صبوری که داشتی
ارثیه ی عتیق شعوری که داشتی

یک عمر با جهالت شب در ستیز بود
در سینه ات اصالت نوری که داشتی

شیرازه اش به غیر غم مردمان نبود
دیوان بغض های قطوری که داشتی

در گوش کافر و کر زندان شهید شد
فریادهای زنده به گوری که داشتی

آه ای نسیم خسته ی فرسوده بال و پر !
همراه غربتِ به وفوری که داشتی

در ذهن عشق ، خاطره ای جاودانه است
از کوچه های خاک عبوری که داشتی

سودابه مهیجی

۰ نظر ۰۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۲:۰۰
هم قافیه با باران

شمیم عطر ِ تو پیچیده بین زندان‌ها
همیشه بوی خوش توست در گلستان‌ها

شکوه نام تو از کوه با شکوه تر است
دل‌ات بزرگ‌تر از وسعت بیابان‌ها

در ِ محبت تو سمت هر کسی باز است
تویی امید دل خسته‌ی پریشان‌ها

اگرچه موج بگیرد  هزار اقیانوس
به یک اشاره شود رام کُلّ  ِ طوفان‌ها

بدون عشق، کسی نیست درجهان مؤمن
فقط به عشق تو وابسته است ایمان‌ها

طلوع هفتم خورشید بر زمین و زمان
چراغ در شب تاریک جهل انسا‌ن‌ه

سیده تکتم حسینی

۰ نظر ۰۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۵:۲۲
هم قافیه با باران

ای زیر و بم گریه ی زنجیر شنیده
با زمزمه ای موج به موج آینه چیده
 
ای محبس بی روزنه دیدی که نوشتند
بر سقف کبودت رقم قتل سپیده
 
دود از نفس سوخته ات حلقه به حلقه
تا جزرومد دجله بغداد رسیده
 
از شعشعه ی حیدری یوسفم افتاد
صد ولوله در محبس و هی دست بریده
 
ها می شنوی ناله ((یا صاحبی السجن))
در چشم ترش معجزه ها یی ست عدیده
 
ای کاش که امشب متلاشی شوم از بغض
بر منبری از روضه آن ماه ندیده
 
گفتند شده ((سوق ریاحین ))پل بغداد
سوگند که جز لاله ی قرمز ندمیده
 
با پای خودش کعبه به تشییع می آید
تا تلبیه در تلبیه از حبس شنیده
 
این ماه جوان کیست که با گریه عبا را
در بدرقه بر کشته ی خورشید کشیده!
 
این ماه جوان هروله در اشک می آید
یا فاطمه می گوید و با قد خمیده ...
 
تسبیح مدینه است به سجاده ی بی او
چون باغچه ای یاس همه رنگ پریده
 
با سرخ ترین حادثه توام شده اشکم
تا مشق غزل گریه ی من گشت قصیده   

محمدحسین انصاری نژاد

۰ نظر ۰۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۴:۲۲
هم قافیه با باران
می‌شود بر شانه‌ی لطفت پریشان گریه کرد
پابرهنه سویت آمد مثل باران گریه کرد

هردم ای آیینه با آهت دل عالم گرفت
چشم دنیا تار شد سر در گریبان گریه کرد

خون به جای اشک از زنجیر دستانت چکید
پا به پای تو در و دیوار زندان گریه کرد

 از شکوه تو زن آوازه‌خوان لکنت گرفت
با نوای ربنای تو نگهبان گریه کرد

تازیانه خط به خط بر پیکرت مقتل نوشت
تازیانه زخم‌هایت را فراوان گریه کرد

بیت آخر خواند دعبل از غریب کاظمین
بی‌صدا زیر عبا، شاه خراسان گریه کرد

حسین عباس پور
۰ نظر ۰۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۳:۲۲
هم قافیه با باران

این روزها،‌ماییم و اندوهی اهورایی
زندانی دهلیزهای سرد تنهایی

این روزها، ماییم و لبخند شهید تو
چون لاله مشغولیم با مشق شکیبایی

این روزها، افسوس! از وصل تو محرومیم
ماییم و کابوس فراق و طعم تنهایی

این روزها، ما تشنه ی نوشیدن عشقیم
ای کاش می‌دادی به ما یک جرعه شیدایی

دور از تو یا مولا ! خزانی زرد و دلگیریم
ما را بهاری کن، تو ای روح شکوفایی

ما شیعه ی عشقیم، اهل بیت خورشیدیم
ما را تو پیر و ُمرشدی، ما را تو مولایی

ما را اجابت کن، ‌تو ای آیینه ی هفتم !
تا سهم روح ما شود آیینه پیمایی

کردی غروبی سرخ ، اما خوب می‌دانم
فردا به عرش عشق، مهر عالم آرایی

گفتم‌ « غزل ـ اشکی » برای نور مظلومت
امشب عزادارم تو را، نور اهورایی

رضا اسماعیلى

۰ نظر ۰۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۳:۲۱
هم قافیه با باران

بیهوده قفس را مگشایید پری نیست        
جز مُشتِ پری گوشه ی زندان اثری نیست

در دل اثر از شادی و امّید مجویید  
از شاخه ی  بشکسته ی امّید ثمری نیست

گفتم به صبا دردِ دل خویش بگویم    
امّا به سیه چال، صبا را گذری نیست

گیرم که صبا را گذر افتاد، چه گویم؟    
دیگر ز من و دردِ دل من خبری نیست

امّید رهایی چو از این بند محال است    
ناچار بجز مرگ، نجاتِ دگری نیست

ای مرگ کجایی که به دیدار من آیی    
در سینه دگر جز نفس مختصری نیست

تا بال و پری بود قفس را نگشودند   
امروز گشودند قفس را که پری نیست

على انسانى

۰ نظر ۰۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۲:۰۰
هم قافیه با باران

زندان به خواب رفته و در گوشش ،
غوغای رد پای تو پیچیده ست 
شب نیست ،از تراکم خاموشی ،
 خورشید ، در عبای تو پیچیده ست
 
باران تلاش می کند از اشکت
 ، یک حرف تازه کشف کند اما
اقلیم گریه های تو مرموز و
 دنیای چشم های تو پیچیده ست
 
بغداد! این طبیعت روزن کُش،
آیا از این دریچه خبر دارد؟
یا نور ، بی اجازه ی زندانبان ،
 در باغ ربنای تو پیچیده ست ؟
 
آه ای سجود یکسره ! با زنجیر-
 زیباتری به چشم خدا انگار
طوق ستاره گان جهان امشب
بر قابی از حیای تو پیچیده ست 
 
بنگر !از این دریچه نگاه باد ،
 دزدانه بر نگاه تو می افتد 
برگی ،پیام سبز خدایی را ،
 در نامه ای برای تو پیچیده ست 
 
شب مثل قبل ، شعله ور است اما
 ، دنیا برای بار نُهم دنیاست 
خورشید ، کوچه کوچه ی ظلمت را
 نُه بار در اِزای تو پیچیده ست

مرتضى حیدرى آل کثیر

۰ نظر ۰۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۱:۰۰
هم قافیه با باران
زندانیان عشق چو شب را سحر کنند
از سوز شمع و اشک روانش خبر کنند

مانند غنچه سر به گریبان در آورند
شور و نوای بلبل شوریده سر کنند

چون سر به خشت یا که به زانوی غم نهند
یک‌باره سر ز کنگرهٔ عرش بر کنند

با آن شکسته حالی و بی‌بال و بی‌پری
تا آشیان قدس به خوبی سفر کنند

چون رهسپر شوند به سینای طور عشق
از شوق سینه را سپر هر خطر کنند

آنان کزین معامله هستند بی‌خبر
برگو که تا به مَحبَس هارون نظر کنند

تا بنگرند گنج حقیقت به کنج غم
آن لعل خشک را به دُر اشک تر کنند

بر پا کنند حلقهٔ ماتم به یاد او
تا عرش و فرش را همه زیر و زبر کنند

آتش به عرصهٔ ملکوت قِدَم زنند
ملک حُدوث را ز غمش پر شرر کنند

تا شد به زیر سلسله سرحلقهٔ عقول
افتاد شور و غلغله در حلقهٔ عقول

محمدحسن غروی اصفهانی (کمپانی)
۰ نظر ۰۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۰:۴۴
هم قافیه با باران

ن مسیحایی که در زندان غم مصلوب باشد
در مقام صبر ،کاظم برتر از ایوب باشد

 کیست آن کو مثل موسی از شب دریا گذشته
آنکه هم با دشمنان هم دوستانش خوب باشد

کیست آن آیینه ی صد جلوه در ایران درخشان
نام نیکش در زیارت نامه ها زرکوب باشد

کیست آن آرامش دریای نا آرام دنیا
آنکه فرزندش رضای کاشف المکروب باشد

دخترش معصومه باشد،افتخار شیعه نامش
کمترین عاشقانش ابن شهرآشوب باشد

کیست غیر از حضرت موسی ابن جعفر آنکه نامش
حضرت باب الحوائج،حضرت محبوب باشد

نغمه مستشار نظامی

۰ نظر ۰۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۸:۲۱
هم قافیه با باران
هفتم گوهر از سلاله زهرایی
آیینه ای از شهامت مولایی

تو مُصحف نازل شده ای بی تردید
تفسیر محبتی و پُر معنایی

موسایی و نیل ظلم بشکسته زتو
در مسلخ عشق مست و بی پروایی

هنگام نمازو وقت قد قامت عشق
در عرش به زیر شاخه ی طوبایی

بدکاره به اخلاص توگر طاهرشد
عیسا نفسی و عروه الوثقایی

کی می شود از توگفت شهزاده ی نور
در بخشش و مهر بی گمان دریایی

ای شیر نشسته در غُل وبند، یقین
لبریز غروب سخت عاشورایی

آن جام پُر از زهر به زندان جفا
سوزاند تورا به غربت و تنهایی

باری ست به دوش رهروانت امروز
 در ماتم تو که جنت الماوایی

مرتضی برخورداری
۰ نظر ۰۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۶:۴۰
هم قافیه با باران
هم قافیه با باران