هم‌قافیه با باران

۱۱۷۸ مطلب با موضوع «اشعار آئینی» ثبت شده است

به گریه فاطمه ای در مقابل کعبه ست
شبیه موج خروشان به ساحل کعبه ست

رواست اینکه بگیرند حاجت از این زن
کسی که داشت علی را معادل کعبه ست

ندا رسید به مریم اگر که خارج شو
برای فاطمه فرمان به داخل کعبه ست

پس از سه روز و سه شب چونکه وضع حمل نمود
علی ست حاصل او یاکه حاصل کعبه ست

برای کعبه فضیلت شود که بنویسم
پس از سه روز و سه شب کعبه در دل کعبه ست

 دل شکسته می آید به کار پیش خدا
فقط شکاف یمانی مکمل کعبه ست

ببین شکافته هرسال از همان نقطه
که دوری از علی اش اصل مشکل کعبه ست

خراب گشت به عشق علی و مجنون شد
دراین خصوص جنون از فضایل کعبه ست

رواست اینکه بگردد به دور او دنیا
که خاک پای علی مایه ی گل کعبه ست

اگر که من به خدائیش شک کنم کفر است
 کسی که اول عمرش محصل کعبه ست

به خاک،کعبه اگر شکل ناقص علی است
به روی عرش، علی شکل کامل کعبه ست

مهدی رحیمی

۰ نظر ۱۲ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۹:۲۱
هم قافیه با باران

دوتا بازو به دنیا آمده نامش اباالفضل است
دوتا ابرو که وقت رزم پیغامش اباالفضل است

به وقت رزم قاسم از رجزهای علی اکبر
اگر وامی گرفته ضامن وامش اباالفضل است

همان که خَلقَن و خُلقَن شده مانند پیغمبر
علیِ اکبری که نسخه ی خامش اباالفضل است

علی در ضربه های مستقیمش چون حسین است و
علی در ضربه های نا به هنگامش اباالفضل است

حسین بن علی خاصیت خاصش علی اصغر
حسین بن علی خاصیت عامش اباالفضل است

اباالفضل است معنای ابوالقِربَه به وقت صلح
و عباس است شیر آن شیر که رامش اباالفضل است

فرات این فالگیر کهنه چون بر عکس شد در خود
خودش هم دیده که عکس تَه جامش اباالفضل است

شبیه تو شبیه او میان مردمان من هم
کسی را می شناسم کُل اسلامش اباالفضل است

اگر کوهی به دریا تکیه دارد در دل شیعه است
که زینب نیز اقیانوس آرامش اباالفضل است

مهدی رحیمی

۰ نظر ۱۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۲:۳۹
هم قافیه با باران

یل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینین پرچمی
جان حسین، جانان حسین ، عالم سنه قوربان حسین

عالمی ظلمت توتوب ، شمعی گَزیر پروانه لر
آشنالَردن ده توتسون فاصله بیگانه لر

خانه ی امنیت و احساندی ماتم خانه لر
گوی دسین درباره سی ، گون به گون بیگانه لر

عالمِ امکان یاتار ، یاتماز حسینین پرچمی
یل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینین پرچمی

جان حسین، جانان حسین عالم سنه ، قوربان حسین
یتمیش عاشیق بیر یانا ،تک غریب زینب بیر یانا

بیر یانا عشق حسین انبوه موکب بیر یانا
یدی دریا بیر یانا ، عطشان قالانار بیر یانا

نسل آدم بیر یانا ، یتمیش مقرب بیر یانا
یتمیش عاشق بیر یانا ، تک غملی زینب بیر یانا

دیل دیور وجدان یاتار، یاتماز حسینین پرچمی
یل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینین پرچمی(2)

جان حسین، جانان حسین ، عالم سنه قوربان حسین(2)
اشکی یاغدیردی حسین، عباسی آدین تک به تک

گوردیلر جنگ ائتمدی ، گدی دالی شَه بی خبر
واردی بیر شوریله زینبده قوای مشترک

تاحسین جان وردی گوردی پرچمی عباسه تک
سَس گلور وجدان یاتار ، یاتماز حسینین پرچمی

یل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینین پرچمی
جان حسین، جانان حسین عالم سنه ، قوربان حسین

عشقیده آری اسارت وار شهادتدن سورا
بوشلادی اوز نهضتین ، زینب او نهضتدن سورا

عزتین سیندیرمادی مردان غیرتدن سورا
باغلادی بیر غاره معجر باشه غارتدن سورا

یعنی گور عنوان یاتار ، یاتماز حسینین پرچمی
یل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینین پرچمی

جان حسین، جانان حسین ، عالم سنه قوربان حسین
ای حسینی لر، نه دردوز وار دوا زینبده دیر

نینوا بیر غانلی صحرادیر نوا زینبده دیر
اختیاراتِ تمام اولیا زینبده دیر

عش آند اولسون کلید کربلا زینبده دیر
خیمه سوزان یاتار،یاتماز حسینین پرچمی

یل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینین پرچمی
جان حسین، جانان حسین ، عالم سنه قوربان حسین

بو حسینین ده عزیزان پرچمی اوچ رنگیدی
گنبدی اوستونده قرمز یادگار جنگیدی

هم یاشیل اعلان اِدور عباس اونون سرهنگیدی
سن قرا پرچم گوتور بو زینبین فرهنگیدی

سَسله هر بنیان یاتار یاتماز حسینین پرچمی
یل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینین پرچمی

جان حسین، جانان حسین ، عالم سنه قوربان حسین
قاره پرچم، قرمزی پرچم، یاشیل پرچم دییر،

جاوداندی کربلا ، خلقه حدیث غم دییر
تک حسینیلر دئمیر، بلکه هامی عالم دئییر

ای مسیحی لر ، بو ذکری عیسی مریم دییر
پایه ی ادیان یاتار یاتماز حسینین پرچمی

یل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینین پرچمی
جان حسین، جانان حسین ، عالم سنه قوربان حسین

ولی الله کلامی زنجانی

۰ نظر ۱۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۰:۰۴
هم قافیه با باران

باید چهل شبانه بر انگور سر شود
تا «می» به هر پیاله بریزد، سحر شود

امشب اگر که بگذرد انگور در بغل
فردا، شراب، ساعت نُه، بارور شود

از این خروش و همهمه من حدس می زنم
نوزاد این قدح که بیفتد، پسر شود

آنگاه شب به شب که بپیچد به خویشتن
اندوهناک، راهی کوه و کمر شود

«یا ایها المزمل» و ... پیمانه بشکند
مرد از شراب تازه تری سر به سر شود

«یا ایها المدثر» و ... در این مسیر، هان
آن کس که بی خبر بشود با خبر شود

این راه را چو دایره بسته ای، بزرگ
هر سو که بیشتر بروی، بیشتر شود

آنگاه راه ها به لبی که بنوشدت
اندازه دو قاب کمان مختصر شود

باید چهل پرنده به تایید آسمان
باید چهل شبانه بر انگور سر شود

مهدی رحیمی زمستان

۰ نظر ۰۸ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۲:۵۹
هم قافیه با باران

یکدفعه عاشقم شد و کم کم مرا خرید
زیبا و زشت هرچه که بودم مرا خرید

مانند «جُون»قبل مُحَرَم شدم غلام
مانند«عُون» بعد مُحَرَم مرا خرید

هرجا رسید من ولی او را فروختم
هرجا رسید او ولی از دَم مرا خرید

وقتی که عالِمِ دوسه شب گریه اش شدم
ازاینهمه مُرید در عالَم، مرا خرید

ارباب من، به قیمت بالای آن تنور
از شعله های داغ جهنم مرا خرید

ازخویشتن گرفت دلم را به روضه داد
ارباب هم فروخت مرا٬ هم مرا خرید

اوج کریمی است که من را جدا فروخت
آن کس که در معامله دَرهَم مرا خرید

یک عمر پای این سگ بیچاره صبر کرد
تا آخرش به قیمت آدم مرا خرید

مهدی رحیمی

۰ نظر ۰۷ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۰:۵۸
هم قافیه با باران

به روی بال ملائک سوار می آید
برای آمدنِ آن سوار٬ می آید

بگو به لب که برای گرفتن حاجت
چقدر یا حسن امشب به کار می آید

به غیر اینکه به اذکار یار مجبوریم
چه کاری از من و از اختیار می آید

چقدر روی تو بر آسمان سامرّا
شبیه ماه به شب های تار می آید

خیال وصل تو تنها برای سامرّاست
که با مدینه سر تو کنار می آید

برای خاطر فرزند خویش می آیی
شبیه شیر که شب از شکار می آید

بگو به منتظران پِلک را غلاف کنند
یگانه مُنتَظِرِ انتظار می آید

مِیِ تو چیست که نوشید هرکه از صحنت
خُمار می رود از تو خُمار می آید

شبیه دور حرم در زیارت ارباب
به زائران تو پس کِی فشار می آید؟؟

حسین آمده یک بار٬ چیست غیر کَرَم
دلیل این که حسن هم دوبار می آید

حسن شدی که بگوید به تو امام حسن
حسن شدن به تو با افتخار می آید

حسن شدی که کریمان فقط دوتا باشند
دوتا کریم در عالم برای ما باشند

حسن شدی که اگر از بقیع برگشتند
کبوتران همه راهی سامرا باشند

دلیل خوشه ی انگور عسکری این است
که تاک ها ننشینند روی پا باشند

حسن شدی که میان مُضیف چشمانت
تمام  شهر به عشق شما گدا باشند

حسن  شدی که به هنگام بردن نامت
بقیع آمده ها یاد مجتبی باشند

حسن شدی که شبیه بقیع اینجا هم
همیشه گنبد و گلدسته سر جدا باشند

حسن شدی که شبیه بقیع ،خُدامت؛
به دور قبر تو ذراتِ در هوا باشند

حسن شدی که غریبی غریب تر باشد
که زائران تو در بین کوچه ها باشند

حسن شدی که غریبی به اوج خود برسد
که خادمان تو در شهر کربلا باشند

مهدی رحیمی

۰ نظر ۰۷ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۱:۴۰
هم قافیه با باران

بر آخر الف قامت تو مَد آمد
بلند خنده بزن آن بلند قد آمد

کتاب اشک گرفتم به دست خود اما
تفٲلی زدم امشب به گریه٬ بد آمد

به جوش آمده امشب دل خدا قُل قُل
نگو مفسر قفل هو َالٲحد آمد

چقدر خوشه ی انگور عسکری از شوق
ز چشم های مدینه سبد سبد آمد

مدینه پشت در خانه ی تو دَق الباب
نکرد٬ با بغلی هیزم و لگد آمد

برای تهنیت و شادی دل زهرا
فدک به دست خودش داشت یک سند٬ آمد

نجف به سمت تو با سنگ دُرِّ مودارش؛
برای اینکه دل سنگ وا شود آمد

گرفت کرببلا رود را در آغوشش
خراب و خسته و ویران به جزر و مد آمد

به سمت خانه ی تو کاظمین دلواپس؛
گشود بند ز پا سیزده عدد، آمد

گرفته بود به منقار خویش مشهد را
کبوتری که به سمت تو بال زد ،آمد

چقدر زنده که از گریه ی شما مردند
چقدر مرده که با گریه از لحد آمد

پس از تو هرکه گفته ست سیزده نحس است
به حکم عشق بر او شصت و چند حد آمد

همین که پلک تو وا شد به سمت مشتاقان
نسیم مهدی آل محمد آمد

مهدی رحیمی

۰ نظر ۰۷ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۰:۴۰
هم قافیه با باران
تویی بهشت که بی تو جهنم است زمین
علی اگر که تویی ابن ملجم است زمین

تو پایه های زمینی سرت سلامت باد
که بی وجود تو آواری از غم است زمین

پرندگان به هوای چه اوج می گیرند؟
برای درک بلندای تو کم است زمین

حسین اگر پسر توست با اشاره ی او
سیاهپوش عزای محرم است زمین

کجایی ای پسر خاک و مونس دل چاه؟
یتیم مانده و محتاج همدم است زمین

چقدر بی تو دل کوچه های کوفه پر است
چقدر بی تو پریشان و درهم است زمین

نداشت طاقت عدل تورا کسی افسوس
علی اگر که تویی ابن ملجم است زمین

میلاد عرفانپور
۰ نظر ۰۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۸:۰۰
هم قافیه با باران

ای دل به علی نگر خدا را بشناس
 وز روی علی رمز ولا را بشناس

 خواهی که مقام عشق را بشناسی
 برخیز و علی مرتضی را بشناس

حمید سبزواری

۰ نظر ۰۵ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۷:۰۰
هم قافیه با باران

اَصْبَحتُ زائرا لک یا شَحْنَةَ النَّجَف
بهر نثار مرقد تو نقد جان به کف

تو قبله دعایی و اهل نیاز را
روی امید سوی تو باشد زِ هر طرف

می بوسم آستانه قصرِ جَلالِ تو
در دیده اشک عذر ز تقصیر ما سلف

گر پرده های چشم مرصّع به گوهرم
فرش حریم قبر تو باشد زهی شرف

خوشحالم از تلاقی خدّام روضهات
باشد کنم تلافی عمریکه شد تلف

رو کرده ام ز جمله اکناف سوی تو
تا گیریم ز حادثه دهر در کنف

دارم توّقع، این که مثال رجای من
یابد ز کلک فضل تو توقیع لاتخف

مه بیکلف ندیده کسی وین عجب که هست
خورشیدوار ماه جمال تو بیکلف

بر روی عارفان ز تو مفتوح گشته است
ابوابِ «کنتُ کنز» به مفتاح مَن عَرَف

جز گوهر ولای تو را پرورش نداد
هر کس که با صفای درون زاد چون صدف

خصم تو سوخت در تب تبّت چو بولهب
نادیده از زبانه قهرت هنوز تف

نسبت کنندگان، کفِ جودِ تو را به ابر
از بحر جود تو نشناسند غیر کف

رفت از جهان کسیکه نه پی بر پی تو رفت
لب پر نفیرِ «یا اسفا» دل پر از اسف

اوصاف آدمی نَبُوَد در مخالفت
سرّ پدر که یافت ز فرزند ناخلف

زان پایه برتری تو که کنه کمال تو
داند شدن سه ام خیالات را هدف

ناجنس را چه حد که زند لاف حبّ تو
او را بُوَد به جانب موهوم خود شعف

جنسیت است عشق و موالات را سبب
حاشا که جنس گوهر رخشان بُوَد خَزَف

مشکل بُوَد ز خوان نوالت نواله یاب
خر سیرتی که دیده بر آب است یا علف

بر کشف سرِّ «لو کشف» آن را کجاست دست
کز پوست، پا برون ننهادهست چون کسف

«جامی» ز آستان تو کانجا پی سجود
هر صبح و شام اهل صفا می کشند صف؛

گردی به دیده رُفت و به جیب صبا نهفت
اَهدی إلی اَحِبَّتِهِ اَشرفَ التُحَف

جامی

۰ نظر ۰۴ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۳:۰۰
هم قافیه با باران
در جهـان، مهر حقیقت، زینب است
مشعل صبح هدایت، زینب است

دختر بانوی آب و آفتاب
محرم اسرار عصمت، زینب است

کهکشان عشق و ایثار و کمال
تابش مهر فضیلت زینب، است

آسمان سروری را او رسول
لایق عقد نبوت، زینب است

خطبه خوان خون، زبان مرتضی
ذوالفقار عشق و غیرت، زینب است

بر مشام کوفه ی رنگ و فریب
بوی توفان قیامت، زینب است

خواهر توفان سرخ کربلا
مادر صبر و مصیبت زینب است

بحر درد و کوه داغ و عرش زخم
ارتفاع استقامت، زینب است

وصف زینب، وصف یک ناممکن است
عاشقان! تفسیر حیرت، زینب است

من کجـا و وصف این خاتون، غزل !
فصل شرح بی نهایت، زینب است

رضا اسماعیلى
۰ نظر ۰۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۳:۵۱
هم قافیه با باران

زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد

روزهای تیره هریک شب‌تر از دیروز تار
در میان دخمه‌ای سر شد ولی نفرین نکرد

هرچه آن صیادها را صید خود کرد این شکار
روزی‌اش یک دام دیگر شد ولی نفرین نکرد

روزه‌‌ی غم سجده‌ی غم شکر غم افطار غم
زندگی با غم برابر شد ولی نفرین نکرد

وای اگر نفرین کند دنیا جهنم می‌شود
از جهنم وضع بدتر شد ولی نفرین نکرد

وقت افطار آمد و دیدم که خرماها چطور
یک به یک در سینه خنجر شد ولی نفرین نکرد

هی به خود پیچید و لحظه لحظه با اکسیر زهر
چهره‌ی زردش طلا‌تر شد ولی نفرین نکرد

آن دم بی بازدم چون آتشی رفت و سپس
آنچه باید می‌شد آخر شد ولی نفرین نکرد

انسیه سادات هاشمی

۰ نظر ۰۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۲:۵۱
هم قافیه با باران

مانند دودمان صبوری که داشتی
ارثیه ی عتیق شعوری که داشتی

یک عمر با جهالت شب در ستیز بود
در سینه ات اصالت نوری که داشتی

شیرازه اش به غیر غم مردمان نبود
دیوان بغض های قطوری که داشتی

در گوش کافر و کر زندان شهید شد
فریادهای زنده به گوری که داشتی

آه ای نسیم خسته ی فرسوده بال و پر !
همراه غربتِ به وفوری که داشتی

در ذهن عشق ، خاطره ای جاودانه است
از کوچه های خاک عبوری که داشتی

سودابه مهیجی

۰ نظر ۰۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۲:۰۰
هم قافیه با باران

حالا میان فوج درختان دردناک
پس کو شفای عاجل و پر پیچ و تاب تاک؟

آن تاکِ معجزی که به رسم پیمبری
از آسمان شراب ببارد به کام خاک

با دست های پر رگِ انگور مینوی
پرچم برآورد ز دل باغ چاک چاک

جام جهان نما  ز دوچشمش کند طلوع
خورشید کهنه سقط شود در تن مغاک

ای انقلاب باده ی  بی باک جان تو!
ای وعده ی عطش شکن از تشنگی چه باک؟

ساغر به دست میکده را دوره کرده ایم
کامی به جام ها بده ... ارواحنا فداک !

سودابه مهیجی

۰ نظر ۰۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۰:۲۲
هم قافیه با باران

سرم را می زنم از بی کسی گاهی به درگاهی
نه با خود زاد راهی بردم از دنیا، نه همراهی

اگر زاد رهی دارم همین اندوه و فریاد است
“نه بر مژگان من اشکی نه بر لبهای من آهی”

غروبی را تداعی می کنم با شوق دیدارش
تماشا می کنم عطر تنش را هر سحرگاهی

دلم یک بار بویش را زیارت کرد… این یعنی
نمی خواهد گدایی را براند از درش شاهی

نمی خواهم که برگردد ورق، ابلیس برگردد
دعای دست می گویی، چرا چیزی نمی خواهی؟

از این سرگشتگی سمت تو پارو می زنم مولا!
از این گم بودگی سوی تو پیدا می کنم راهی

به  طبع طوطیان هند عادت کرده ام ، هندو
 همه شب  رام رامی گفت و من الله اللهی

هلال  نیمه ی شعبان رسید و داغ دل نو شد
دعای آل یاسین خوانده ام با شعر کوتاهی

اگر عصری ست یا صبحی تو آن عصری تو آن صبحی
اگر مهری ست یا ماهی  تو آن مهری تو آن ماهی

دل مصر و یمن خون شد ز مکر نابرادرها
یقین دارم که تو آن یوسف افتاده در چاهی

علیرضا قزوه

۰ نظر ۰۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۹:۲۲
هم قافیه با باران
ای جانِ جانِ جانِ جهان‌های مختلف
ایمان عاشقانه‏ ی جان ‌های مختلف

روح سلام در تن هستی که زنده‌ای
همواره در نسوج زبان ‌های مختلف

رؤیای دل ‌نواز صدف ‌های ساحلی
دریای مهربان کران ‌های مختلف

ما مانده‌ایم چون رمه ‌هایی رها شده
در گرگ و میش ذهن شبان ‌های مختلف

دارد یقین چوبی ‌مان تیغ می‌خورد
در آتش هجوم گمان ‌های مختلف

آقا، درآ به عرصه‏ ی هیجای روزگار
ما را بگیر از هیجان‏ های مختلف

علی محمد مؤدب
۰ نظر ۰۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۸:۲۲
هم قافیه با باران

شمیم عطر ِ تو پیچیده بین زندان‌ها
همیشه بوی خوش توست در گلستان‌ها

شکوه نام تو از کوه با شکوه تر است
دل‌ات بزرگ‌تر از وسعت بیابان‌ها

در ِ محبت تو سمت هر کسی باز است
تویی امید دل خسته‌ی پریشان‌ها

اگرچه موج بگیرد  هزار اقیانوس
به یک اشاره شود رام کُلّ  ِ طوفان‌ها

بدون عشق، کسی نیست درجهان مؤمن
فقط به عشق تو وابسته است ایمان‌ها

طلوع هفتم خورشید بر زمین و زمان
چراغ در شب تاریک جهل انسا‌ن‌ه

سیده تکتم حسینی

۰ نظر ۰۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۵:۲۲
هم قافیه با باران

ای زیر و بم گریه ی زنجیر شنیده
با زمزمه ای موج به موج آینه چیده
 
ای محبس بی روزنه دیدی که نوشتند
بر سقف کبودت رقم قتل سپیده
 
دود از نفس سوخته ات حلقه به حلقه
تا جزرومد دجله بغداد رسیده
 
از شعشعه ی حیدری یوسفم افتاد
صد ولوله در محبس و هی دست بریده
 
ها می شنوی ناله ((یا صاحبی السجن))
در چشم ترش معجزه ها یی ست عدیده
 
ای کاش که امشب متلاشی شوم از بغض
بر منبری از روضه آن ماه ندیده
 
گفتند شده ((سوق ریاحین ))پل بغداد
سوگند که جز لاله ی قرمز ندمیده
 
با پای خودش کعبه به تشییع می آید
تا تلبیه در تلبیه از حبس شنیده
 
این ماه جوان کیست که با گریه عبا را
در بدرقه بر کشته ی خورشید کشیده!
 
این ماه جوان هروله در اشک می آید
یا فاطمه می گوید و با قد خمیده ...
 
تسبیح مدینه است به سجاده ی بی او
چون باغچه ای یاس همه رنگ پریده
 
با سرخ ترین حادثه توام شده اشکم
تا مشق غزل گریه ی من گشت قصیده   

محمدحسین انصاری نژاد

۰ نظر ۰۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۴:۲۲
هم قافیه با باران
می‌شود بر شانه‌ی لطفت پریشان گریه کرد
پابرهنه سویت آمد مثل باران گریه کرد

هردم ای آیینه با آهت دل عالم گرفت
چشم دنیا تار شد سر در گریبان گریه کرد

خون به جای اشک از زنجیر دستانت چکید
پا به پای تو در و دیوار زندان گریه کرد

 از شکوه تو زن آوازه‌خوان لکنت گرفت
با نوای ربنای تو نگهبان گریه کرد

تازیانه خط به خط بر پیکرت مقتل نوشت
تازیانه زخم‌هایت را فراوان گریه کرد

بیت آخر خواند دعبل از غریب کاظمین
بی‌صدا زیر عبا، شاه خراسان گریه کرد

حسین عباس پور
۰ نظر ۰۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۳:۲۲
هم قافیه با باران

این روزها،‌ماییم و اندوهی اهورایی
زندانی دهلیزهای سرد تنهایی

این روزها، ماییم و لبخند شهید تو
چون لاله مشغولیم با مشق شکیبایی

این روزها، افسوس! از وصل تو محرومیم
ماییم و کابوس فراق و طعم تنهایی

این روزها، ما تشنه ی نوشیدن عشقیم
ای کاش می‌دادی به ما یک جرعه شیدایی

دور از تو یا مولا ! خزانی زرد و دلگیریم
ما را بهاری کن، تو ای روح شکوفایی

ما شیعه ی عشقیم، اهل بیت خورشیدیم
ما را تو پیر و ُمرشدی، ما را تو مولایی

ما را اجابت کن، ‌تو ای آیینه ی هفتم !
تا سهم روح ما شود آیینه پیمایی

کردی غروبی سرخ ، اما خوب می‌دانم
فردا به عرش عشق، مهر عالم آرایی

گفتم‌ « غزل ـ اشکی » برای نور مظلومت
امشب عزادارم تو را، نور اهورایی

رضا اسماعیلى

۰ نظر ۰۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۳:۲۱
هم قافیه با باران
هم قافیه با باران