بزن! ای زخمی بربط نواز ... ای چنگی ِمجنون
بزن تنبور دستت را ، بزن با زخمهای پرخون
بزن! مستی خمارِ چشمهای پر شراب توست
بزن! ساغر به ساغر بشکنم، تا دل خراب توست
بزن ای لولیِ لالا ... الا لیلی ... هلا لیلا ...
بزن در لیلة المستی به سیمِ سکرِ واویلا
الا ای پیش خوانِ روزها لیلانهخوانی کن!
الا ای پاسدارِ شب ، جنون را پاسبانی کن!
چراغ باده را زین پس بیا از پیش روشن کن !
به رقص آ خاک شوخورشیدرادرخویش روشن کن
به تن هویی بکش،تن را هوایی کن، مطنطن شو!
طنینِ عشق را سر ده... سرِ افتاده از تن شو!
بزن بر صورت دف ، واژه را ، سیلابِ سیلی را...
بزن ! نیلوفری شد ... بنگر و بنگار نیلی را !
بزن ! نیلوفری شد صورتم؛ دف شد، مشرّف شد
بزن! تشریفِ تو در دستهای عاشقان دف شد
تو می آییّ و از رؤیا کسی انگار می آید
کسی؛ بیدار... امّا از سرِ صد دار می آید...
حافظ ایمانی