تصویر ماه را کسی از چاه میکشد
شب رو به کوفه میکند و آه میکشد
سمت وقوع فاجعهای تازه پا گذاشت
مرد غریبهای که به دروازه پا گذاشت
افتاد ماه روی زمین و جنازه شد
تاریخ زخم کهنهاش انگار تازه شد
این سوگِ بادهاست که هی زوزه میکشند
در شهر، گرگها به زمین پوزه میکشند
حالا دوباره کوفه سراسر کبود شد
پهلوی نخلهای تناور کبود شد
تو میرسی و فاجعه آغاز میشود
درهای دوزخ از همه جا باز میشود
بیهوده است موعظه در گوش مردهها
این شهر خواب رفته در آغوش مردهها
در گوش با صدای تو انگشت میکنند
فریاد میزنی و به تو پشت میکنند
افکار مرده در سرشان خاک میخورد
در خانهاند و خنجرشان خاک میخورد
در دستشان چه هست به جز چند مشتِ سنگ
رد میشوی و پاسخ تو سنگ پشت سنگ
رو میشوی و پنجرهها بسته میشوند
سمت سکوت حنجرهها بسته میشوند
ماندی، کسی ندید تو را کوفه کور شد
شب، خانه کرد و شهر پُر از بوفکور شد
روی تن تو اینهمه کرکس چه میکنند
با تو سرانِ خشک مقدس چه میکنند
حالا که از مبارزه پرهیز کردهاند
خنجر برای کشتن تو تیز کردهاند
شب میشود تو میرسی و ماه میرود
در آسمان کوفه، سَرَت راه میرود
تصویر ماه را کسی از چاه میکشد
شب رو به کوفه میکند و آه میکشد
نجمه زارع