بیقرارت هستم اما در کنارم نیستی
در کنارم نیستی و بیقرارم نیستی
.
بارها گفتی ولی باور نکردم، زل بزن
با نگاهت هم بگو چشمانتظارم نیستی
.
میروی؟ باشد! ولی اندازهی یک استکان
مینشینی؟ میروم چایی بیارم نیستی
.
مثل بیداری به چشمِ خواب و خوابالودهها
لحظهای تا چشم بر هم میگذارم نیستی
.
بغض روی بغض دارم، آسمانی ابریام
شانهی من! باز میخواهم ببارم نیستی
.
رضا احسانپور