روزی رسد که شرح دهم داغ دیده را
آری عیان کنم غم بر دل رسیده را
درد دلی کنم ز غمم پیش مَحرمی
تا مرهمی شود دل محنت کشیده را
گریه که نه ، ز سوز دلم جان دهد فقط
با هر کسی بگویم اگر ناشنیده را
دست خزان رسیده به باغ بهار من
پژمرده کرده لاله ی در خون تپیده را
رنگین ز خون یار کنم چهره را مگر
دشمن مبیند این غم و رنگ پریده را
محمد شیخی